به گزارش خبرگزاری فرانسه، سونیا دریدی، گزارشگر فرستنده فرانسوی "فرانس
۲۴"، روز جمعه (۲۰ اکتبر / ۲۹ مهر) در حال دادن گزارشی مستقیم برای
تلویزیون فرانسه، توسط گروهی از مردان جوانی احاطه شد که او را مورد آزار و
اذیت جنسی قرار دادند. صحنه گرد آمدن مردان دور خبرنگار زن و به جلو راندن
او در سایت یوتیوب منتشر شده است.
به گفته سونیا دریدی، این مردان چندین دقیقه به خشونت و آزار و اذیت جنسی خود ادامه دادند تا زمانی که یکی از همراهان مرد این خبرنگار موفق شد او را از مخمصه نجات دهد.
خانم دریدی اعلام کرده است که علیه این "مردان ناشناس" شکایت کرده است. مدیر فرستنده "فرانس ۲۴" تصریح کرد که "پرخاشگری و خشونت مکرر" علیه خبرنگاران زن را محکوم میکند. وی گفت: خبرنگاران زن باید بتوانند در سراسر جهان آزادانه به حرفه خود بپردازند.
به گفته سونیا دریدی، این مردان چندین دقیقه به خشونت و آزار و اذیت جنسی خود ادامه دادند تا زمانی که یکی از همراهان مرد این خبرنگار موفق شد او را از مخمصه نجات دهد.
خانم دریدی اعلام کرده است که علیه این "مردان ناشناس" شکایت کرده است. مدیر فرستنده "فرانس ۲۴" تصریح کرد که "پرخاشگری و خشونت مکرر" علیه خبرنگاران زن را محکوم میکند. وی گفت: خبرنگاران زن باید بتوانند در سراسر جهان آزادانه به حرفه خود بپردازند.
به مناسبت ۵ اکتبر روز جهانی معلم، معلمان آزاده دربند روزتان مبارک
روز معلم گرامی باد
سرنگون باد حکومت جمهوری اسلامی
یاد صمد بهرنگی وماهی سیاه اش فرزاد کمانگرگرامی باد
برای نجات جان غلامرضا خسروی کوشا باشیم
آزادی یوسف ندرخانی حاصل اعتراضهای بین المللی ومردمی بود.بیایید با هم با ارسال ایمیلیهای اعتراضی به مجامع حقوق بشری صدای غلامرضا باشیم ودر نجات جان او قدمی برداریم.
ما همه با هم هستیم
سرنگون باد حکومت جمهوری اسلامی
دکلمه شعر پدر با صدای میعاد میرزائی بیاد غلامرضا خسروی
تقدیم به غلامرضا خسروی سواد جانی پدری که حکم اعدام دارد.
علیه اعدام در ایران..................سرنگون باد حکومت اعدام وجنایت
بیانیه ۲۲۲ تن از فعالین سیاسی، مدنی، هنری و حقوق بشری در مورد اعدام قریب الوقوع غلامرضا خسروی
دویست وبیست و دو تن از فعالین سیاسی، مدنی، هنری و حقوق بشری ضمن محکوم نمودن صدور و اجرای حکم اعدام از تمامی نهادها و سازمانهای بین المللی و حقوق بشری و دبیر کل سازمان ملل، و همچنین کشورهای معتقد و ملتزم به رعایت حقوق بشر خواستهاند تا مانع اعدام غلامرضا خسروی سوادجانی شوند. متن کامل این بیانیه را در زیر میخوانید.
حکومت ایران تصمیم دارد حکم اعدام زندانی سیاسی و عقیدتی "غلامرضا خسروی سوادجانی" را در بیستم شهریورماه اجرا کند.
یکی از مقامهای قضایی ایران برای نشان دادن جدیدت در اجرای این حکم گفته است: "ما هیچ ابایی از اجرای احکام اعدام نداریم و بهیچوجه کوتاه نخواهیم آمد."
بنا بر گفته منابع حقوق بشری آگاه، علی رغم عدم وجود مدارک کافی برای مجرمیت آقای خسروی، زندانبانها او را بارها مورد شکنجه قرار دادهاند تا به جرمهای نکرده اعتراف کند.
ما امضاء کنندگان این نامه صدور و اجرای حکم اعدام زندانی سیاسی غلامرضا خسروی سوادجانی را محکوم نموده و خواستار توقف این حکم غیر عادلانه هستیم.
زیرا این حکم در یک فرایند مبهم بازجویی، پرونده سازی و دادگاهی صادر شده و موازین حقوقی و قانونی در قبال آن اجرا نشده است.
بدینوسیله ما امضاء کنندگان این نامه از تمامی نهادها و سازمانهای بین المللی و حقوق بشری و دبیر کل سازمان ملل، و همچنین کشورهای معتقد و ملتزم به رعایت حقوق بشر خواستاریم تا تمام تلاش خود را برای لغو این حکم ناعادلانه و غیرمنطبق با موازین قانون بین المللی بکار گیرند.
امید است این تلاش عمومی جان این زندانی سیاسی و قربانی نقض حقوق بشر را که تنها برای عقیدهاش به مرگ محکوم شده نجات دهد.
اسامی به ترتیب حروف الفبا:
دکتر جمشید آشوغ فعال اجتماعی، گیل آوایی (رضا شفاعی) مترجم و شاعر، ونداد اولاد اعظمی، پیام اولاد اعظمی، فرامرز امیری فعال سیاسی، سعید اوحدی فعال حقوق بشر، رضا اولیا نقاش و مجسمه ساز، آندرانیک آساتوریان آهنگساز و رهبر ارکستر، آیدا آساتوریان فعال سیاسی، امیر آرام خواننده و فعال سیاسی، رضا اکوانیان فعال حقوق بشر، ناصر اشجاری فعال مدنی، محمود امیری مقدم فعال حقوق بشر، مریم افشار، حامد ابراهیمینژاد، افسانه امینی، رضا آزادی، اوا انرلینگ روانپزشک از سوئد، میلت الیسابت فعال حقوق بشر فرانسه، امیر ابراهیمی، محمد الاهه، اکبر اغراقی، امیر امادی، مینا انتظاری زندانی دهه شصت، دکتر زری اصفهانی، سعید آرمان فعال سیاسی و دبیر سازمان سراسری پناهندگان ایرانی بدون مرز، بشیر احسانی فعال حق تحصیل، فریبا اسدیان، رضا بیشتاب نویسنده، کاوه بنایی زندانی دهه شصت، صبری بهمنی روزنامه نگار و فعال سیاسی، نیما بستانچی فعال سیاسی و مدنی، رضا باستانی مشاور امور اجتماعی، مهدی بیات فعال دانشجویی، احمد باطبی فعال سیاسی و حقوق بشر، جمشید بابایی، عماد باقرزاده، امین بیک، مینا بیک، سولماز بیک، هادی بابایی، امیر برجخانی زندانی دهه شصت، ایرج باقرزاده، امیدپور محمد علی، حسین پویا طنز نویس و فیلمساز، سپیدهپور آقایی، فرزادپور مرادی، صالح پایتوران، سیمون پایتوران، یاسمین پایتوران، سعیدپور حیدر روزنامه نگار، بهمن تفضلی، نعمت اله ترکانی، محمد تنگستانی شاعر و روزنامه نگار، موسی توحیدی، دکتر شاهین توتونچی فعال سیاسی و حقوق بشر، حامد تهرانی، مجید تمجیدی فعال سیاسی، امجد حسین پناهی فعال سیاسی و مدنی کرد، علی اصغر حقدار نویسنده و فعال سیاسی، ائلچین حاتمی روزنامه نگار و فعال سیاسی، مهندس یزدان حاج حمزه فعال سیاسی، فیروز حیدری، مازیار حسینی، صبری حسنپور سینما گر، میلاد حسینی کشتان، ستاره حسنپور، فرخ حیدری زندانی دهه شصت، آریا خسروی، رامین خرسندی، خسرو خواجه نوری، علی خلفانی، کمال خشنود زندانی دهه شصت، روزبه خوان پایه، بهروزجاوید تهرانی، رحمان جوانمردی، لیلا جدیدی فعال سیاسی، پویا جهاندار، شهسوار جوادی، فاطمه چزانی، دکتر سینا دشتی، حسن داعی، کمال دستیاری، سیما دینی، امید دانا، مصطفی رحمانی فعال سیاسی، پروین رجبی، اسماعیل رمضان خانی، میلاد رمضان خانی، نیما رمضان خانی، سروش رمضان خانی، لیلا رضایی، حسن رجبی، مریم رجبی، نغمه رجبی، حسین رجبی، جواد ریاحی، علی رجبی، نادر رضایی، حسین رزمخواه، اندرسون ریدن فعال حقوق بشر سوئد، آسیه رضایی (خواهر رضاییها)، مهدی رضوی زندانی دهه شصت، اکبر روحانی، مینازاده فعال سیاسی و مدد کار اجتماعی، علیرضا زندیه، سیروس زارعزاده اردشیر، سیامک زند، سارا زرکوب، ناهید زارع فعال امور اجتماعی و زنان، سید محمد سیدی، سلمان سیما فعال سیاسی، سید حنیف ساجدی، مهدی سامع، فتاح سبحانی فعال سیاسی و حقوق بشر، جواد سبحانی فعال سیاسی، کیانوش سنجری، یوسف سهرابیان، پارسا سربی، مرضیه سحر گرد، علی سیفی، امیر سیفی، مجید سیفی، علیرضا شرافت فعال حقوق بشر، ماهیار شکیب هنرمند و فعال اجتماعی، مصطفی شکری فعال سیاسی و مسئول رادیو البرز دانمارک، امید شمس، مهین شکرالهپور فعال حقوق بشر، محمود شیروانی، جواد شفایی فعال سیاسی، سوسن شهبازی فعال کارگری و حقوق بشر، فرید شولیزاده، حمید شاه سیاه، کاوه شیرزاد، مریم شیخی نارانی، علیرضا شیخی فعال سیاسی، غلامرضا شیردم، رضا شمس، صادق شجاعی زندانی دهه شصت، ناصر صبوری خواننده، زهرا صیدالی، رضا طیبی، لاله طریقی، پیمان عارف فعال سیاسی و حقوق بشر، رهام عزیزی، توفیق عقیلی کاریکاتوریست، مصطفی عزیزی، علی عجمی فعال دانشجویی، مزدک عبدیپور، مهوش علاسوندی، جهان عسگری، بهروز عادل، عزت اله عزیزی کوتنایی، امیر عقوبی، رویا عراقی، سعید علیزاده، آبتین غفاری فعال سیاسی و هنرمند، نرگس غفاری، علیرضا کیانی، دکتر شهناز کیانی فعال سیاسی و عضو جامعه زنان شمال کالیفرنیا، شهلا کریمی فعال سیاسی، محمد کفایتی، عالیجناب دیوید کیلگور وزیر سابق کانادا و مسئول دوستان کانادایی ایران دمکراتیک، سهراب کریمی، شاهین کاویانی، ساموئل کرمانشاهی فعال حقوق بشر کرد، هیوا کردستانی سخنگوی دفاع از زندانیان سیاسی کردستان، کیومرث گودرزی، آیدا فرسیابی، فردین قرنی خواننده، مهران قدر خواه کارگردان، شوان قادری، شیرین قادری، شادی قادری، پرستو قادری، حسین لطفی، احمد لطفی، هاجر لیواری، سعید لزگیان، رضا مبین، اسماعیل مولودی وبلاگ نویس، احمد معین فعال حقوق بشر، مژگان مسلمی، محمود موسوی، کریم مرادی زندانی سیاسی، ابوذر مهرانی فعال سیاسی، علی محمدی، مهران مهرانی، رویا محمدی، علی موسوی، درسا موسوی، گلسا موسوی، رضا مهاجر، عباس معصومی، نادر محمدی، پیمانه میر شفیعی، حجت مقدم وبلاگ نویس و کاریکاتوریست، شکوفه مجد، مسعود محمدی، مریم موذنزاده فعال سیاسی، سارا مظفری نقاش و مجسمه ساز، کاوه مظفری، آرش مهاجرینژاد، رضا مهاجرینژاد، آفرین مستوفی زندانی دهه شصت، مهندس نادر معاونیان فعال حقوق بشر، دکتر سودابه معاونیان جراح دندانپزشک، مهناز نجات، شیدا ناصرزاده خواننده و فعال سیاسی، رضا نگاهداری، محمد نوری، مهدی نوذر، مریم نایب یزدی فعال حقوق بشر، شیرین نریمان، فرزاد نوری، ابوالفضل وحدتی نیا فعال حقوق بشر، سهیل وطندوست، افسانه وحدت فعال سیاسی، اقدس وحید، اسورن هلمسترند فعال حقوق بشر سوئد، کریستوفر هلمسترند فعال حقوق بشر سوئد، عماد هاشمی، مهندس سیما یزدانی، علیرضا یعقوبی استاد دانشگاه بیرمنگام
پنجم شهریور مصادف است با سالروز اعدام وحشیانه 11 تن از مبارزین سیاسی کردستان در سال 1358
پنجم شهریور مصادف است با سالروز اعدام وحشیانه 11 تن از مبارزین سیاسی کردستان در فرودگاه سنندج در روز پنجم شهریورماه 1358. احسن ناهید و شهریار ناهید، ج
میل یخچالی، ناصر سلیمی، عبداله فولادی، مظفر نیازمند، سیروس منوچهری، اصغر مبصری، مظفر رحیمی، عیسی پیرولی و عطا زندی اگرچه جانشان را از دست دادند اما با ایستادگی خود هم چون ناصر سلیمی و روی برانکارد در میدان تیر آماده شدن هم چون احسن ناهید ارادهای پولادین را از خود به جا گذاشتند. این اراده در دیگر میدان های تیر در پاوه و کرمانشاه و مریوان و سقز در آغاز آزمونی دشوار برای ملتی ستمدیده بود تا سربلند از این بوته آزمایش به ساختن تاریخش بپردازد که در شرایطی بس نامطلوب بر وی تحمیل گردید. عکس صحنه تیرباران این عزیزان برجستهترین صفحهی تاریخ معاصر خلق کرد است. نام و یاد و راهشان گرامی باد….. عکس فرودگاه سنندج 5 شهریور 1358
هشدار! دولت آمريكا مسئول هر خوني است كه به دست مالكي از ساكنان بي دفاع اشرف ريخته شود
ساكنان اشرف بعد از تامين حداقل نيازمنديهاي انساني به ليبرتي مي روند و این هشت مورد نیازمندیهای انسانی عبارتند از
وصل لیبرتی به آب شهر یا پمپاژ آب از رودخانه مجاور کمپ، انتقال ۶ژنراتور ۱/۵ مگاواتی، فروش اموال منقول و غیر منقول، حداقلهای سازندگی بویژه امکانات ضروری برای معلولان و بیماران، انتقال ۶ ماشین خدماتی، ۶ بنگال معلولان، ۵ لیفتراک و ۵۰ خودروی مسافری.
وزارت خارجه آمريكا اگر بیطرف است و مي گويد كه امكانات ليبرتي فراتر از استانداردهاي كمپ هاي پناهندگي است, به دولت عراق بگويد, كه دربهاي ليبرتي را به روي خبرنگاران ونمايندگان مردم آمريكا و وكلايي كه حاضرند با خرج خود براي بازرسي وضعيت ليبرتي به اين كمپ بروند , باز بگذارد.
دولت آمريكا كه با مجاهدين قرار داد حفاظت در برابر تحويل سلاحها امضا كرده است, مسئول هر خوني است كه بدست مالكي از مجاهدين ريخته شود.
مالكي دستورات خود را در رابطه با اشرف و ليبرتي از رژيم ايران مي گيرد..
پس از حرکت پنجم ساکنان قدم به قدم الزامهای ضروری برای حرکت ششم را محدودتر کرده و بر اساس طرحی که خانم رجوی در روز ۵مرداد (۲۶ژوییه) در پاریس به آقای کوبلر داد ساکنان هشت مورد فوق را با هزینه و انرژی خودشان و با به کار گرفتن مقاطعه کاران عراقی، ظرف یک ماه از روزی که دولت عراق موافقت کند، به اجرا درآورده و پس از آن گروه ششم به لیبرتی منتقل میشود. اما دولت عراق که در زمینه اشرف دستوراتش را به طور کامل از رژیم تهران می گیرد، از اجرای این طرح ساده و عملی جلوگیری مینماید و برای کشتار سوم برنامه ریزی میکند اگر دولت عراق با این درخواستهای ساده که از ماهها پیش مطرح است موافقت کرده بود، ساکنان اشرف تاکنون همگی به لیبرتی منتقل شده بودند.
هیچ چیز بیش از این با واقعیت فاصله ندارد که آنچه باعث بن بست در تکمیل جابهجایی ساکنان اشرف به لیبرتی شده است، ناسازگاری ساکنان یا رهبری انها است. بلکه دقیقاً در نقطه مقابل، کارشکنی های عراق، نقض مستمر تعهدات مکتوب و تصریح شده در تفاهم نامه سازمان ملل با دولت این کشور است.
مجاهدين با انتقال دو هزار نفر از اشرف به ليبرتي حُسن نيت و پايبندي خودشان را به تعهدات اثبات كرده اند.اين دولت عراق است كه مواد توافقنامه هايي را كه با سازمان ملل امضا كرده زير پا گذاشته است. اگر امريكا يا سازمان ملل خواهان انتقال ساكنان اشرف به ليبرتي است از عراق بخواهند مينيمم هاي انساني را كه مجاهدين پذيرفته اند با خرج خودشان تامين كنند اجازه تامين آن را بدهد.
مهر می ورزیم
مهر می ورزیم
جام دریا از شراب بوسه خورشید لبریز است،
جنگل شب تا سحر تن شسته در باران،
خیال انگیز!
ما، به قدر جام چشمان خود، از افسون این خمخانه
سرمستیم
در من این احساس:
مهر می ورزیم،
پس هستیم!
فریدون مشیری
دفاع از افغانها در مقابل اعمال نژادپرستانه، دفاع از کرامت و شرافت انسانی است
تنها یک روز پس از برملا شدن دستور العمل نژادپرستانه مدیرکل اتباع و امور مهاجرین خارجی استان فارس مبنی بر "ممنوعیت ارایه خدمات و مواد غذایی به اتباع بیگانه غیر مجاز" او بخشی از خبر فوق را تکذیب کرده، اما بر صدور فرمان اقدامات نژادپرستانه به مردم محلی تاکید کرده است.
چند روز قبل خبرگزاری حکومتی "ایرنا" به نقل از غلامرضا غلامی، مدیرکل اتباع و مهاجران خارجی استانداری فارس خبر از طرح "ممنوعیت ارایه خدمات و مواد غذایی به اتباع بیگانه غیر مجاز" در آن استان داده و دلیل آنرا "نگرانی کارشناسان بهداشت درباره شيوع بيماریهای واگيردار توسط اتباع غير مجاز" اعلام کرد.
روزنامه "عصر مردم" چاپ شیراز از قول این فاشیست و نژادپرست حقیر رژیم جمهوری اسلامی می نویسد: "با هماهنگی صورت گرفته با مجمع امور صنفی، دانشگاه علوم پزشکی، سازمان صنعت، معدن و تجارت استان فارس و نيروی انتظامی و مراجع قضايی استان، با فروشندگان کالا و ارایه دهندگان خدمات به اتباع خارجی غيرمجاز به شدت برخورد خواهد شد."
غلامرضا غلامی، پادوی رژیم فاشیستی حاکم بر ایران، برای مردم محل خط و نشان می کشد و می گوید: "آمادگی کامل داريم تا با همکاری ساير دستگاه های مرتبط نسبت به برخورد قانونی و پلمب برخی مراکز از جمله نانوايیها و اغذيه فروشیها و مراکزی که با بهداشت مردم سر و کار دارند، اقدام کنيم."
به نظر می رسد پادوهای رژیم فاشیستی حاکم بر کشور تلاش می کنند تا این اعمال نژادپرستانه را گسترش دهند و به همین علت دست بعضی از عوامل خود را باز می گذارند تا در هر جا و مکانی برای افغانهای ساکن ایران مزاحمت ایجاد کرده و با تحقیر آنان در جمع مردم، این افراد زحمتکش را حامل بیماریهای واگیردار معرفی کنند. اینگونه است که غلامی دستور می دهد: "برای اطمينان يافتن از ناقل نبودن اتباع خارجی در اماکن عمومی از جمله اتوبوس و وسايل نقليه و صف نانوايیها ، از آنها مشخصات هويتی را مطالبه کنند."
و اینگونه نیت پلید و زشت سردمداران نژادپرست و ضد انسان رژیم جمهوری اسلامی برای زیر پا گذاشتن کرامت انسانی و شخصیت فردی افغانهای ساکن ایران افشا می شود. غلامی که به نظر می رسد بیماری هاری نژادپرستانه اش عود کرده، رو به مردم می گوید: "با متولیان امر در شناسایی و طرد اتباع بیگانه غیرمجاز همکاری کنند."
این درحالی است که در روزهای گذشته به تحریک عوامل اطلاعاتی و گماشته های رژیم نژادپرست ولایت فقیه، به خانه افغانهای ساکن شهر یزد حمله شده و نه تنها ساکنان آن مورد ضرب و شتم قرار گرفته اند، بلکه بسیاری از خانه ها به آتش کشیده شده و طبق اخبار تایید نشده، تعدادی از زنان و دختران بیگناه افغان نیز مورد تجاوز قرار گرفته اند. علت این اعمال بی شرمانه که عرق شرم بی پیشانی هر انسانی می آورد، خبر تایید نشده "تجاوز دو جوان افغان به یک دختر و قتل او" است. در حالیکه هنوز تحقیقات در این مورد کامل نشده و معلوم نیست به واقع آن دو جوان افغان ساکن یزد، دست به این عمل زده باشند.
رژیم فاشیست و نژادپرست ولایت فقیه، شکست در پیشبرد سیاستهای دخالتگرانه خود در کشورهای دیگر را با سختگیری و اعمال فاشیستی با شهروندان بیگناه ساکن ایران پاسخ می دهد. این اعمال نشان می دهد، رژیم جمهوری اسلامی بر خلاف ادعاهای سردمداران آن، رژیم نژادپرست حقیری بیش نیست. بدرفتاری و سیاستهای نژادپرستانه علیه افغانهای مقیم ایران به هر دلیل و به هر علتی محکوم است. غیر قانونی بودن و پایان اقامت قانونی، هیچگونه مجوزی برای فاشیستهای حاکم بر ایران به وجود نمی آورد تا کرامت انسانهای شرافتمندی را زیر پا گذاشته و به شهروندان دستور دهند که در مکانهای عمومی با کنترل مجوز اقامت افغانها، آنها را مورد تحقیر قرار دهند.
حمایت از افغانهای ساکن ایران در برابر اعمال نژادپرستانه پایوران رژیم ولایت فقیه، دفاع از کرامت انسانی و شرافت همنوعان ماست.
با دفاع از شهروندان افغان ساکن ایران، چهره زشت نژادپرستان حاکم را افشا کنیم.
چند روز قبل خبرگزاری حکومتی "ایرنا" به نقل از غلامرضا غلامی، مدیرکل اتباع و مهاجران خارجی استانداری فارس خبر از طرح "ممنوعیت ارایه خدمات و مواد غذایی به اتباع بیگانه غیر مجاز" در آن استان داده و دلیل آنرا "نگرانی کارشناسان بهداشت درباره شيوع بيماریهای واگيردار توسط اتباع غير مجاز" اعلام کرد.
روزنامه "عصر مردم" چاپ شیراز از قول این فاشیست و نژادپرست حقیر رژیم جمهوری اسلامی می نویسد: "با هماهنگی صورت گرفته با مجمع امور صنفی، دانشگاه علوم پزشکی، سازمان صنعت، معدن و تجارت استان فارس و نيروی انتظامی و مراجع قضايی استان، با فروشندگان کالا و ارایه دهندگان خدمات به اتباع خارجی غيرمجاز به شدت برخورد خواهد شد."
غلامرضا غلامی، پادوی رژیم فاشیستی حاکم بر ایران، برای مردم محل خط و نشان می کشد و می گوید: "آمادگی کامل داريم تا با همکاری ساير دستگاه های مرتبط نسبت به برخورد قانونی و پلمب برخی مراکز از جمله نانوايیها و اغذيه فروشیها و مراکزی که با بهداشت مردم سر و کار دارند، اقدام کنيم."
به نظر می رسد پادوهای رژیم فاشیستی حاکم بر کشور تلاش می کنند تا این اعمال نژادپرستانه را گسترش دهند و به همین علت دست بعضی از عوامل خود را باز می گذارند تا در هر جا و مکانی برای افغانهای ساکن ایران مزاحمت ایجاد کرده و با تحقیر آنان در جمع مردم، این افراد زحمتکش را حامل بیماریهای واگیردار معرفی کنند. اینگونه است که غلامی دستور می دهد: "برای اطمينان يافتن از ناقل نبودن اتباع خارجی در اماکن عمومی از جمله اتوبوس و وسايل نقليه و صف نانوايیها ، از آنها مشخصات هويتی را مطالبه کنند."
و اینگونه نیت پلید و زشت سردمداران نژادپرست و ضد انسان رژیم جمهوری اسلامی برای زیر پا گذاشتن کرامت انسانی و شخصیت فردی افغانهای ساکن ایران افشا می شود. غلامی که به نظر می رسد بیماری هاری نژادپرستانه اش عود کرده، رو به مردم می گوید: "با متولیان امر در شناسایی و طرد اتباع بیگانه غیرمجاز همکاری کنند."
این درحالی است که در روزهای گذشته به تحریک عوامل اطلاعاتی و گماشته های رژیم نژادپرست ولایت فقیه، به خانه افغانهای ساکن شهر یزد حمله شده و نه تنها ساکنان آن مورد ضرب و شتم قرار گرفته اند، بلکه بسیاری از خانه ها به آتش کشیده شده و طبق اخبار تایید نشده، تعدادی از زنان و دختران بیگناه افغان نیز مورد تجاوز قرار گرفته اند. علت این اعمال بی شرمانه که عرق شرم بی پیشانی هر انسانی می آورد، خبر تایید نشده "تجاوز دو جوان افغان به یک دختر و قتل او" است. در حالیکه هنوز تحقیقات در این مورد کامل نشده و معلوم نیست به واقع آن دو جوان افغان ساکن یزد، دست به این عمل زده باشند.
رژیم فاشیست و نژادپرست ولایت فقیه، شکست در پیشبرد سیاستهای دخالتگرانه خود در کشورهای دیگر را با سختگیری و اعمال فاشیستی با شهروندان بیگناه ساکن ایران پاسخ می دهد. این اعمال نشان می دهد، رژیم جمهوری اسلامی بر خلاف ادعاهای سردمداران آن، رژیم نژادپرست حقیری بیش نیست. بدرفتاری و سیاستهای نژادپرستانه علیه افغانهای مقیم ایران به هر دلیل و به هر علتی محکوم است. غیر قانونی بودن و پایان اقامت قانونی، هیچگونه مجوزی برای فاشیستهای حاکم بر ایران به وجود نمی آورد تا کرامت انسانهای شرافتمندی را زیر پا گذاشته و به شهروندان دستور دهند که در مکانهای عمومی با کنترل مجوز اقامت افغانها، آنها را مورد تحقیر قرار دهند.
حمایت از افغانهای ساکن ایران در برابر اعمال نژادپرستانه پایوران رژیم ولایت فقیه، دفاع از کرامت انسانی و شرافت همنوعان ماست.
با دفاع از شهروندان افغان ساکن ایران، چهره زشت نژادپرستان حاکم را افشا کنیم.
لیبرتی در اجلاس رسمی پارلمان اروپا
کاترین اشتون: آقای استیونسون، شما به خاطر
نگرانیهایتان برای ساکنان اشرف، قهرمان این موضوع بوده اید ما در ارتباط مستمر با
مارتین کوبلر هستیم، ما بطور واقعی در حال فشار آوردن به کشورهای عضو اتحادیه
اروپاهستیم و شما می دانید که من چقدر نگرانم و ما چگونه در گیر این موضوع
هستیم.
اجلاس رسمی پارلمان اروپا
با حضور کاترین اشتون نماینده عالی
و رئیس سیاست خارجی اتحادیه اروپا
بروکسل- ۱۷ آوریل ۲۰۱۲ (۲۹ فروردین ۱۳۹۱)
با حضور کاترین اشتون نماینده عالی
و رئیس سیاست خارجی اتحادیه اروپا
بروکسل- ۱۷ آوریل ۲۰۱۲ (۲۹ فروردین ۱۳۹۱)
استیونسون خطاب به خانم کاترین اشتون
گفت:
بارونس اشتون شما تعجب نخواهید کرد و می دانید که من نمی توانم این فرصت پیش آمده را از دست بدهم، بدون این که به کمپ اشرف اشاره کنم.
همانطور که می دانید ۱۶۰۰ تن از ساکنان اشرف در حال حاضر به کمپ لیبرتی در نزدیکی بغداد منتقل شده اند، جایی که قرار بود یک محل موقتی باشد و انتظار نمیرفت که افراد بیش از چند هفته در آنجا باشند. در واقع تعدادی از آنها بمدت ۳ ماه هست که آنجا هستند و به نظر می رسد که آنها ناگزیرند برای ماهها و ماهها در آنجا باشند.
این کمپ برای نگهداری چنین شمار زیادی از افراد مناسب نیست. بنگالهای استقرار فرسوده است. ساختار پایه یی آنجا از دور خارج شده است. با اینحال دولت عراق اجازه نمی دهد که خودشان دست به تعمیر بزنند، به آنها اجازه داده نمی شود که از اشرف با خود آمبولانس بیاورند، یا اجازه ساختن رمپ برای افراد ناتوان داشته باشند. یا پیاده رو بر روی سطح لغزنده آنجا درست کنند تا افراد مسن و یا ناتوان بتوانند در اطراف کمپ قدم بزنند و با هم باشند.
در حال حاضر دولت عراق برای هر چه وخیم تر کردن وضعیت به عوامل وزارت اطلاعات رژیم ایران اجازه داده است تا در محلی در نزدیکی کمپ مستقر شوند.
این یک نقض حقوق بشر است،
بارونس اشتون خواهش می کنم دست به اقدامات سخت علیه دولت عراق بزنید و به آنها بگویید که آنها باید به خواستهای ساکنان اشرف پاسخ دهند.
متشکرم.
رئیس جلسه:
خانم اشتون
جواب اشتون به آقای استیونسون :
آقای استیونسون، در مورد کمپ اشرف، من هم همین انتظار شما را دارم.
شما به خاطر نگرانی هایتان نسبت به افرادی که در آنجا هستند، قهرمان این موضوع بوده اید.
ما در ارتباط مستمر با مارتین کوبلر هستیم، ما به طور واقعی در حال فشار آوردن به کشورهای عضو اتحادیه اروپا هستیم و من نیاز به کمک پارلمان اروپا دارم تا مطمئن شویم که تا آنجا که امکانش باشد تعداد بیشتری را در کشورهای ثالث مستقر کنیم.
این یک کمک کلیدی برای این مسئله است.
البته از نظر مالی ما کمک های خودمان را به سازمان ملل متحد برای پیشبرد این موضوع می کنیم. من هر چه بیشتر بتوانم روی کمک این پارلمان حساب بکنم، توان بیشتری برای عمل کردن دارم.
شما می دانید که من چقدر نگران این موضوع هستم و چگونه ما درگیر این موضوع هستیم.
بارونس اشتون شما تعجب نخواهید کرد و می دانید که من نمی توانم این فرصت پیش آمده را از دست بدهم، بدون این که به کمپ اشرف اشاره کنم.
همانطور که می دانید ۱۶۰۰ تن از ساکنان اشرف در حال حاضر به کمپ لیبرتی در نزدیکی بغداد منتقل شده اند، جایی که قرار بود یک محل موقتی باشد و انتظار نمیرفت که افراد بیش از چند هفته در آنجا باشند. در واقع تعدادی از آنها بمدت ۳ ماه هست که آنجا هستند و به نظر می رسد که آنها ناگزیرند برای ماهها و ماهها در آنجا باشند.
این کمپ برای نگهداری چنین شمار زیادی از افراد مناسب نیست. بنگالهای استقرار فرسوده است. ساختار پایه یی آنجا از دور خارج شده است. با اینحال دولت عراق اجازه نمی دهد که خودشان دست به تعمیر بزنند، به آنها اجازه داده نمی شود که از اشرف با خود آمبولانس بیاورند، یا اجازه ساختن رمپ برای افراد ناتوان داشته باشند. یا پیاده رو بر روی سطح لغزنده آنجا درست کنند تا افراد مسن و یا ناتوان بتوانند در اطراف کمپ قدم بزنند و با هم باشند.
در حال حاضر دولت عراق برای هر چه وخیم تر کردن وضعیت به عوامل وزارت اطلاعات رژیم ایران اجازه داده است تا در محلی در نزدیکی کمپ مستقر شوند.
این یک نقض حقوق بشر است،
بارونس اشتون خواهش می کنم دست به اقدامات سخت علیه دولت عراق بزنید و به آنها بگویید که آنها باید به خواستهای ساکنان اشرف پاسخ دهند.
متشکرم.
رئیس جلسه:
خانم اشتون
جواب اشتون به آقای استیونسون :
آقای استیونسون، در مورد کمپ اشرف، من هم همین انتظار شما را دارم.
شما به خاطر نگرانی هایتان نسبت به افرادی که در آنجا هستند، قهرمان این موضوع بوده اید.
ما در ارتباط مستمر با مارتین کوبلر هستیم، ما به طور واقعی در حال فشار آوردن به کشورهای عضو اتحادیه اروپا هستیم و من نیاز به کمک پارلمان اروپا دارم تا مطمئن شویم که تا آنجا که امکانش باشد تعداد بیشتری را در کشورهای ثالث مستقر کنیم.
این یک کمک کلیدی برای این مسئله است.
البته از نظر مالی ما کمک های خودمان را به سازمان ملل متحد برای پیشبرد این موضوع می کنیم. من هر چه بیشتر بتوانم روی کمک این پارلمان حساب بکنم، توان بیشتری برای عمل کردن دارم.
شما می دانید که من چقدر نگران این موضوع هستم و چگونه ما درگیر این موضوع هستیم.
جناب سیمور هرش
جناب سیمور هرش.....جاکرتم !!
یکی از مهمترین آفات طنز نویسی این است که نویسنده وقتی دست به قلم ببرد که از موضوع یا از دست کسی عصبانی است. این مقدمه را گفتم تا بگویم که مطلب مربوط به سیمور هرش روزنامه نگار سرشناس امریکایی؛ که رادیو فردا با دست و دل بازی و بدون هیچ چشمداشتی به ایشان لقب "کارشناس سیاست خارجی" هم داده را در سایت رادیو فردا خواندم و عصبانی شدم و خواستم طنزی بنویسم که شاید شد شاید هم نشد. عصبانی نه از دست رادیو فردا که مدتهاست وظیفه تاریخیش، به حق!، مبارزه و دشمنی با سازمان مجاهدین و شورای ملی مقاومت است. چرا که لابد اینها اصلا اصلاح طلبی و سبز اونجوری نیستند و بیخودو بی دلیل! از سیاست حمایت از تغییر رژیم آخوندی هم کوتاه نمی آیند. بلکه از دست این آقای سیمور هرش. آخر آدمی که روزنامه نگار سرشناسی است، چرا اینقدر اصرار بر منصفانه و با دلیل و مدرک حرف زدن دارد؟ همان سرشناس و کارشناس بودن مگر کافی نیست که آدم هر حرفی را که دلش خواست بزند و نیازی هم به مدرک نشان دادن نداشته باشد؟
دردسرتان ندهم. اونقدر از دست این آدم کارشناس سرشناس رادیو فردا عصبانی بودم که میخواستم عنوان این نوشته این باشد که "اونی که به ما .....بود. سیمور هرش .... بود". اما در آخرین لحظه فهمیدم که اگر قرار است مطلب طنز باشد این تیتر خوبی نیست. این فحش و توهین است و کار طنز نویس فحش دادن نیست. با اینحال فکر نمی کنم این نوشته طنز از کار درآمده باشد. می بخشید.
البته عصبانیت من از این نبود که چرا رادیو فردا در به در دنبال مقاله و مطلب علیه مجاهدین و شورای ملی مقاومت میگردد تا با یک تحلیل کارشناسانه به شنوندگان عزیز تقدیم! کند. بالاخره اینها کارمند وزارت خارجه امریکا هستند و نه نوکر بادمجان. البته مطمئنا اگر کارمند وزارت اطلاعات بودند لابد اوضاع کمی فرق میکرد و به جای آن نصفه خط در پایان مقاله شان که؛ " این مقاله بیانگر دیدگاههای رادیو فردا نیست"، توضیح میدادند که پس دیدگاه رادیو فردا چیست؟
عصبانیت من بیشتر از این بود که چرا یک یک روزنامه نگار سرشناس و با تجربه مثل ایشان، برای نوشتن چنین مطلب مستدل و منصفانه و خالی از هرگونه تهمت و ناجوانمردی در باره مجاهدین، از گفته ها و نظرات مقام مسئول و مطلع و بیطرف و کاملا شناخته شده ای مثل فرماندار خالص (شهر کوچکی در نزدیکی قرارگاه اشرف) استفاده نکرده است. این جانور متخصص دادن اخبار فرار و جدایی مجاهدین از قرارگاه اشرف است. او نه به خاطر دلبستگیش به دلارهای آخوندی، بلکه فقط به این دلیل که مجاهدین تروریست هستند، دلش میخواهد که قطره قطره خون آنها را بنوشد. عصبانی بودم از اینکه حالا که وزارت خارجه امریکا از طرف یک دادگاه فدرال مورد فشار قرار گرفته که اگر مدرکی دال بر تروریست بودن مجاهدین و شورا ندارد، اسم آنها را از لیست تروریستی در بیاورد و وزارت خارجه محترم در بدر دنبال مدرک است، چرا یک روزنامه نگار که آدم خوبی است و سرشناس هم هست و کارشناس سیاست خارجی هم هست، آدرس مدارکی که دارد را به وزارت خارجه نمیدهد. آنهم مدارکی با چنین میزان بالا صحت و حقانیت. مدارکی که وجودشان و مستند بودنشان تا حالا به فکر وزیر خارجه امریکا نرسیده است. به فکر اونهایی که در وزارت خارجه فقط به خاطر نجات بشریت از دست کسانی مثل مجاهدین و شورا، دنبال مدارک بی شیله و پیله علیه آنها هستند هم نرسیده. به فکر آن سی و هفت نفر آدم با شرفی! که به وزارت خارجه نامه نوشتند که اسم مجاهدین را از لیست بیرون نیاورند هم نرسیده. مدارکی مثل گفته های آدم بی طرفی مثل البرادی در مورد همکاری مجاهدین با موساد و اسرائیل در مورد افشاگریهای مجاهدین در رابطه با فعالیت های اتمی رژیم ملاها. یا گفته های یک یا چند نفر که زمانی که با مجاهدین بودند، مثل بقیه مجاهدین، حرفهاشان معتبر نبوده اما حالا که شرافتمندانه! با وزارت اطلاعات آخوندها همکاری می کنند، گفته ها و ادعاهاشان کاملا معتبر و قابل استناد است.
البته به گفته رادیو فردا، سیمور هرش سرشناس کارشناس در مقاله خودش حرفهای دیگری هم زده؛ مثل این موضوع که مجاهدین از امریکا پول می گیرند. و یا در مورد تاریخچه مجاهدین و مارکسیست اسلامی بودن آنها که گفتنشان مدتهاست دیگر نیاز به ارائه مدرک و مستندات ندارد و سالهاست که وزارت اطلاعات رژیم خوشنام آخوندی به اندازه کافی در این موارد مدرک مستند توسط کسانی نظیر سعید اسلامی منتشر کرده است.
و بالاخره عصبانی بودم از اینکه چرا آقای سیمور هرش کارشناس و سرشناس رادیو فردا آنقدر در مقابل وجدان بشریت احساس مسئولیت نکرده که رک و راست به مقامات وزارت خارجه توصیه کند که نه تنها به هیچ قیمتی مجاهدین و شورا را از لیست خارج نکنند بلکه حواسشان جمع باشد که دولت عراق به وظیفه تاریخی خودش که نابود کردن مجاهدین در اشرف و لیبرتی است حتما عمل کند.
بر اساس همین عصبانیت بود که همانطور که عرض کردم تصمیم گرفته بودم عنوان این مقاله را بگذارم " اونی که به ما .... بود/ سیمون هرش ... دریده بود". اما خوشبختانه عصبانیتم را فقط در مورد عنوان نوشته کنترل کردم و برای اینکه این نوشته حد اقل در عنوان، یک مطلب طنز باشد، برایش این عنوان را انتخاب کردم: " آقای هرش....چاکریم!!"
تا نظر شما چه باشد.
حسین پویا
یکی از مهمترین آفات طنز نویسی این است که نویسنده وقتی دست به قلم ببرد که از موضوع یا از دست کسی عصبانی است. این مقدمه را گفتم تا بگویم که مطلب مربوط به سیمور هرش روزنامه نگار سرشناس امریکایی؛ که رادیو فردا با دست و دل بازی و بدون هیچ چشمداشتی به ایشان لقب "کارشناس سیاست خارجی" هم داده را در سایت رادیو فردا خواندم و عصبانی شدم و خواستم طنزی بنویسم که شاید شد شاید هم نشد. عصبانی نه از دست رادیو فردا که مدتهاست وظیفه تاریخیش، به حق!، مبارزه و دشمنی با سازمان مجاهدین و شورای ملی مقاومت است. چرا که لابد اینها اصلا اصلاح طلبی و سبز اونجوری نیستند و بیخودو بی دلیل! از سیاست حمایت از تغییر رژیم آخوندی هم کوتاه نمی آیند. بلکه از دست این آقای سیمور هرش. آخر آدمی که روزنامه نگار سرشناسی است، چرا اینقدر اصرار بر منصفانه و با دلیل و مدرک حرف زدن دارد؟ همان سرشناس و کارشناس بودن مگر کافی نیست که آدم هر حرفی را که دلش خواست بزند و نیازی هم به مدرک نشان دادن نداشته باشد؟
دردسرتان ندهم. اونقدر از دست این آدم کارشناس سرشناس رادیو فردا عصبانی بودم که میخواستم عنوان این نوشته این باشد که "اونی که به ما .....بود. سیمور هرش .... بود". اما در آخرین لحظه فهمیدم که اگر قرار است مطلب طنز باشد این تیتر خوبی نیست. این فحش و توهین است و کار طنز نویس فحش دادن نیست. با اینحال فکر نمی کنم این نوشته طنز از کار درآمده باشد. می بخشید.
البته عصبانیت من از این نبود که چرا رادیو فردا در به در دنبال مقاله و مطلب علیه مجاهدین و شورای ملی مقاومت میگردد تا با یک تحلیل کارشناسانه به شنوندگان عزیز تقدیم! کند. بالاخره اینها کارمند وزارت خارجه امریکا هستند و نه نوکر بادمجان. البته مطمئنا اگر کارمند وزارت اطلاعات بودند لابد اوضاع کمی فرق میکرد و به جای آن نصفه خط در پایان مقاله شان که؛ " این مقاله بیانگر دیدگاههای رادیو فردا نیست"، توضیح میدادند که پس دیدگاه رادیو فردا چیست؟
عصبانیت من بیشتر از این بود که چرا یک یک روزنامه نگار سرشناس و با تجربه مثل ایشان، برای نوشتن چنین مطلب مستدل و منصفانه و خالی از هرگونه تهمت و ناجوانمردی در باره مجاهدین، از گفته ها و نظرات مقام مسئول و مطلع و بیطرف و کاملا شناخته شده ای مثل فرماندار خالص (شهر کوچکی در نزدیکی قرارگاه اشرف) استفاده نکرده است. این جانور متخصص دادن اخبار فرار و جدایی مجاهدین از قرارگاه اشرف است. او نه به خاطر دلبستگیش به دلارهای آخوندی، بلکه فقط به این دلیل که مجاهدین تروریست هستند، دلش میخواهد که قطره قطره خون آنها را بنوشد. عصبانی بودم از اینکه حالا که وزارت خارجه امریکا از طرف یک دادگاه فدرال مورد فشار قرار گرفته که اگر مدرکی دال بر تروریست بودن مجاهدین و شورا ندارد، اسم آنها را از لیست تروریستی در بیاورد و وزارت خارجه محترم در بدر دنبال مدرک است، چرا یک روزنامه نگار که آدم خوبی است و سرشناس هم هست و کارشناس سیاست خارجی هم هست، آدرس مدارکی که دارد را به وزارت خارجه نمیدهد. آنهم مدارکی با چنین میزان بالا صحت و حقانیت. مدارکی که وجودشان و مستند بودنشان تا حالا به فکر وزیر خارجه امریکا نرسیده است. به فکر اونهایی که در وزارت خارجه فقط به خاطر نجات بشریت از دست کسانی مثل مجاهدین و شورا، دنبال مدارک بی شیله و پیله علیه آنها هستند هم نرسیده. به فکر آن سی و هفت نفر آدم با شرفی! که به وزارت خارجه نامه نوشتند که اسم مجاهدین را از لیست بیرون نیاورند هم نرسیده. مدارکی مثل گفته های آدم بی طرفی مثل البرادی در مورد همکاری مجاهدین با موساد و اسرائیل در مورد افشاگریهای مجاهدین در رابطه با فعالیت های اتمی رژیم ملاها. یا گفته های یک یا چند نفر که زمانی که با مجاهدین بودند، مثل بقیه مجاهدین، حرفهاشان معتبر نبوده اما حالا که شرافتمندانه! با وزارت اطلاعات آخوندها همکاری می کنند، گفته ها و ادعاهاشان کاملا معتبر و قابل استناد است.
البته به گفته رادیو فردا، سیمور هرش سرشناس کارشناس در مقاله خودش حرفهای دیگری هم زده؛ مثل این موضوع که مجاهدین از امریکا پول می گیرند. و یا در مورد تاریخچه مجاهدین و مارکسیست اسلامی بودن آنها که گفتنشان مدتهاست دیگر نیاز به ارائه مدرک و مستندات ندارد و سالهاست که وزارت اطلاعات رژیم خوشنام آخوندی به اندازه کافی در این موارد مدرک مستند توسط کسانی نظیر سعید اسلامی منتشر کرده است.
و بالاخره عصبانی بودم از اینکه چرا آقای سیمور هرش کارشناس و سرشناس رادیو فردا آنقدر در مقابل وجدان بشریت احساس مسئولیت نکرده که رک و راست به مقامات وزارت خارجه توصیه کند که نه تنها به هیچ قیمتی مجاهدین و شورا را از لیست خارج نکنند بلکه حواسشان جمع باشد که دولت عراق به وظیفه تاریخی خودش که نابود کردن مجاهدین در اشرف و لیبرتی است حتما عمل کند.
بر اساس همین عصبانیت بود که همانطور که عرض کردم تصمیم گرفته بودم عنوان این مقاله را بگذارم " اونی که به ما .... بود/ سیمون هرش ... دریده بود". اما خوشبختانه عصبانیتم را فقط در مورد عنوان نوشته کنترل کردم و برای اینکه این نوشته حد اقل در عنوان، یک مطلب طنز باشد، برایش این عنوان را انتخاب کردم: " آقای هرش....چاکریم!!"
تا نظر شما چه باشد.
حسین پویا

آشنايي با «ماهي گنده ي »! آكواريوم وزارت اطلاعات در تلويزيون بي بي سي
ازقرائن چنين بر مي آيد كه خط تبرئه و تبليغ جلادان براي ابلاغ و اعلام خط
توبه و ندامت از مبارزه, از يك سو و دميدن روح در كالبُد مردگان از اوين تا بغداد و
كاخ سفيد, در گرماگرم خيزش و قيام خلقها عليه ستم و ديكتاتوري, براي شيطان سازي
از جنبش مقاومت مردم ايران, روشي كهنه امّا به شدت نيازمند براي اربابان تمدن غرب!
و اربابان توحش در شرق ( رژيم ايران) مي باشد.
اين قرائن يكي ميزباني
پريزدنت اوباما در كاخ سفيد از مالكي جلاد و هادي عامري ترريست است. ديگري ميزباني
صداي آمريكا از پرويز ثابتي , و آخري مهمان ويژه برنامه به عبارتي ديگر تلويزيون بي
بي سي سعيد شاهسوندي شاگرد جلادان اوين نظير لاجوردي و سردژخيماني چون سعيد
حجاريان است. جاي لاجوردي و سعيد امامي و سعيد حجاريان در اين برنامه ها خالي
است!
قرينه نخست كه با تظاهرات و سخنراني هاي
اعتراضي ايرانيان و شخصيت هاي برجسته سياسي آمريكا روبرو شد, به عنوان معمار
دمكراسي در عراق بدرقه گرديد . امّا باز بساط ديكتاتوري و مزدوري تمام عيار براي
رژيم ايران پهن كرد.
آخرين بساط اين معمار جنايت با همكاري و همراهي
نماينده سازمان ملل آقاي مارتين كوبلر زندان سازي در «ليبرتي» با حضور صادق جلاد
مي باشد.
قرينه دوم كه با همان فرهنگ ساواك آريامهري! به قربانيان
دستگاه ستم و سركوب ديكتاتوري پيشين با گُستاخي و وقاحت توهين مي كرد و مبارزان راه
آزادي را خرابكار و تروريست مي ناميد, مهمان برنامه صداي آمريكا بود كه و جود
شكنجه در زير سايه ملوكانه ,شاه دست نشانده بر ميهن را به كلي انكار مي كرد.
داستان پرداز نمايش كُمدي تراژيك «برنامه افق» سيامك دهقانپور و تلويزيون صداي
آمريكا يك جاش محلي خدمتگذار نظام تابوت بود كه در كتاب «دامگه حادثه» به
تبرئه يك جلاد نظام طاقوت پرداخته بود. اين قرينه, مورد اعتراض شمار زيادي از
زندانيان سياسي كه در دوران رياست پرويز ثابتي بر اداره سوم ساواك شكنجه شده
بودند , قرارگرفت و صداي آمريكا كه در يك دگرديسي به بلندگوي رژيم مُلاها و عوامل
شكنجه و سركوب تبديل شد, هيچ كدام از اين اعتراضات را پخش نكرد و تا كنون هم به روي
مبارك نياورده است!
سومين قرينه, پس از دميدن در كالبُد برخي مُردگان
سياسي نظير علي كشتگر و حسين باقرزاده و مسعود بني صدر نوبت به مهره اي سوخته و
مصرف شده به نام سعيد شاهسوندي رسيده است كه «آيت الله بي بي سي » به مهماني
برنامه به عبارتي ديگر آورده تا در مسابقه خيانتكاران اقلا مقام سوم و مدال بُرنز
اين مسابقه را از آن خود سازد و حقش پايمال نگردد. البته مهمان بي بي سي به حدي
رسوا و لو رفته است كه «خائن و خود فروخته» ناميدنش را كتمان نمي كند. امّا
آشنايي با «ماهي گنده ي» آكواريوم وزارت اطلاعات كه «زنده اش بيشتر به درد مي
خورد تا مرده اش» براي آگاهي وتنفر و انزجار ملي از اين بوق هاي «نجات» رژيم
آخوندها و سياستي كه بي بي سي و صداي آمريكا و صداي كاخ سفيد در همدستي با
جلادان پيشه خود كرده اند, لازم و ضروري است. زيرا اين خط همان خطي است كه در
ندامت نامه شاگرد جلاد اوين به روشني بيان شده است:
«اگر عمري باقي بود
و امکاناتي به افشاي هر چه بيشتر سازمان و مجموعه روابط سازمان با قدرتها و تلاش
براي برگرداندن افراد سازمان خصوصا دو دلها و مرددها و بالاخره حل شدن و محو شدن
در مردم تحت رهبري امام. من هم محو خواهم شد در اين خط و تا حد توان در اين راه گام
برخواهم داشت.» روزنامهي جمهوري اسلامي، ششم خرداد ۱۳۶۸.
يكي از
زندانيان سياسي كه خود در سال 67 در زندان گوهر دشت بوده با ديدن اين مصاحبه در
باره شاهسوندي نوشته است:
شما چرا از سعيد شاهسوندي نمي پرسيد! اقاي
شاهسوندي مگر شما در قتل عامهاي سال 67 در زندان اوين و گوهردشت نيامديد. مگر شما
در گروه مرگ نبوديد. مگر شما يکي از نظر دهندگان براي اعدام نبوديد. مگر شما با
فروتن رئيس زندان اوين و همزمان مسئول اطلاعات اوين با هم وارد نمي شديد . مگر
بعد از اعدامها شما نبوديد که در وزارت اطلاعات بازجوئي و نظر براي آزادي ميداديد.
من در سال 67 در زندان گوهر دشت بود . حالا از داستان اينکه چگونه از عمليات فروغ
جاويدان با خبر شديم بگذريم. در همانزمان شنيديم که سعيد شاهسوندي خودش را تسليم
رژيم کرده , ملاقاتها قطع بود و قتل عامها هنوز شروع نشده بود. از داخل زندان
شنيديم. و ميدانستيم که بريدن به رده تشکيلاتي کاري ندارد و اصلا در زندان رده
مطرح نبود هر کس صلاحيتش را پيدا ميکرد ميتوانست در بند و زندان تعين کننده باشد و
به سن هم کاري نداشت. پس اگر مي شنيديم که شاهسوندي بريده زياد متعجب نمي شديم.
بخصوص که مسئله دار هم بود . : حالا بر ميگرديم به سال 67 در زندان اوين و گوهردشت
. شما در مصاحبه هايتان گفتيد شکنجه نکرديد بله کدام سر بازجوئي مدام کابل در دست
. مي زد. شما فرمانده بوديد. نگوئيد نه که بيشتر از شما حالم بهم ميخورد. شما با
فروتن مسئول زندان اوين و رئيس اطلاعات اوين و نيري هميشه با هم بوديد. يادتان
رفته مگر با بازجوها و سران اعدام کننده در اطاق نمي نشستيد و حکم قتل را صادر
ميکرديد. مگر شما نبوديد که چند تا از بچه هاي قديم زندان را براي بازجوئي و بقول
خودتان براندن برديد و به جوخه اعدام سپرديد. مگر يادتان رفته که چگونه و با چه
خشمي جلوي چشم اعدامي ها حاضر ميشديد و ميگفتيد من مرکزيت بودم و شروع به لجن
پراکني ميکردي و جوابش را با مرگ بر خميني درود بر رجوي ميگرفتي. اقاي شاهسوندي
مگر يادت رفته که به بازجويان پيچيدگي و پيچيده بر خورد کردن با مجاهدين را تدريس
ميکردي آيا يادت رفته که با سران جنايت پيشه براي آموزش و نوع حرکتهاي سازمان در
داخل جلسه هاي طولاني ميگذاشتيد. بعد از اعدامها ايا از اوين به کجا رفتي يادت
هست؟ کجا بودي وقتي مجاهدين عمليات انجام ميدادند ؟ مگر شما جزء کساني نبوديد که
ميرفتيد در خيابان تا کساني را که در پايگاههاي مجاهدين ديده بودي را شناسائي کني.
مگر تو نبودي که با همين حسين شريعتمداري فالوده ميخوردي يادت رفت! حالا ميگوئي
تجاوز مگر ميشود با بنيانگذاران کهريزک بود و تجاوز نکرد! تو در اولين لحظه هاي
ورودت اينرا به اثبات رساندي مگر با توده ايهاي خائن بعد از اعدامها مارا به
بازجوئي نمي بردي, با اکثريتي هائي که از بردن نامشان حالم بهم ميخورد چه کاري
مانده که خامنه اي و احمدي نژاد و شريعتمداري ها و ديگران کرده اند و تو نکردي,
حالا امداد غيبي بي بي سي آمده تا باز مرده تاريخي زنده کند ننگ و نفرين بر شما باد
که حاضريد براي بقاي خودتان جان هزاران هزار را بگيريد اگر روزي خواستي من حاضرم
تا تمام گفته هايم را در هر جائي که تو خائن مايل باشي اثبات كنم.
كريم
مرادي كه آشنايي خانوادگي با سعيد شاهسوندي دارد در واكنش به اين مصاحبه در فيس بوك
مي نويسد:«من همسايه شاهسوندي و از بچگي هم کلاس و هم بازي برادرانش کاووس و منصورو
مسعود بوده و رفت و آمد خانوادگي با آنها داشته و کاملآ با وضعيت تمامي خانواده او
آشنا هستم. منزل ما درست کنار منزل انها در خيابان صاحبديواني ( ذولانوار فعلي )
مقابل کفاشي آستاد و بقالي ترابي بود و کاملآ وضعيت سياسي و ... تمام خانواده را
ميشناسم و با کاووس همکاري داشتم. وضعيت دستگيري کاووس و چگونگي شکنجه و گرفتن
مصاحبه و سپس اعدام او را ميدانم و براي او عليرغم مصاحبه اجباري احترام بسياري
قائل هستم . در جريان حمله فروغ جاويدان سعيد شاهسوندي هنگامي که زخمي ميشود و
بدست پاسداران ميافتد ميگويد مرا نکشيد و به رفسنجاني بگوييد سعيد مي خواهد با تو
صحبت کند. با پادرمياني رفسنجاني که از زمان زندان او را مي شناخته از مثله و کشته
شدن او جلوگيري ميشود . پس از مدتي ازطريق رفت و آمد خانوادگي فهميديم او دستگيرشده
و مشغول همکاري ميباشدو از مادرش خواسته که با هواداران تماس گرفته و بگويد سعيد
ميخواهد با شما صحبت و ارتباط برقرار کند(در واقع به اطلا عات سپاه) چون هنوزاز
دستگيري و همکاري او با اطلاعات کسي خبر دار نبود, بجز ما که رفت و آمد خانوادگي
داشتيم. . افرادي در اين جريان دستگير شدند که تعداد آنها را نمي دانم ولي در يک
مورد وقتي مادرش به مغازه يکي از هواداران سازمان رفته بود و از موضع هواداري از
مجاهدين وارد شده و گفته بود سعيد ميخواهد تو را ببيند چون او را بموقع خبردار کرده
بوديم به وي گفته بود او و سعيد رانمي شناسد و از مغازه بيرونش انداخته بود و سپس
ملاحظه کرده بود چند ماموراطلاعات
بيرون مغازه منتظر مادر او بوده اند.
پس از علني شدن دستگيري او وي را به داخل زندان عادل آباد شيراز مياوردند تا براي
زندانيان سخنراني کند و همچنين زندانيان آزاد شده را هم راحت نميگذاشتند و با جمع
کردن آنها د ر «سينما کاپري» شيراز آنها را مجبور به حضور در جلسات سخنراني او
ميکردند.
خلاصه اي از پروسه سعيد شاهسوندي به نقل از منابع
مقاومت:
« شاهسوندي بعد از خيانت جريان اپورتونيستي چپ نما در درون
مجاهدين در سال 1354 راه انحطاط را پيمود. تلاش بي وقفه و بي حساب مسؤلين سازمان
مجاهدين براي نجات اين جرثومه، راه بجايي نبرد. و بعد از سه بار اخراج، نهايتا”
سال65 از سازمان مجاهدين خلق اخراج شد. اما در سرفصل عمليات فروغ جاويدان اين فرد
بنا به درخواست خودش در عمليات شركت ميكند.
شاهسوندي درمرداد1367 در
حوالي كرمانشاه و در منطقه اسلام آباد، هنگاميكه پاسداران قصد تيراندازي و كشتن او
را كه از ناحيه پا مجروح شده بود داشتند خود را به پاسداران تسليم نمود. از آن پس
وي در دستگيري، شكنجه و تجاوز به زنان زنداني و زدن تير خلاص و تيرباران شمار زيادي
از مجاهدين مستقيماً شركت كرد تا اعتماد دژخيمان را بهدست بياورد. وي حتي دربارهٌ
نزديكترين اقوام و آشنايانش و يا دورترين هواداران مجاهدين كه در تهران و شيراز
ميشناخت به تفصيل براي دژخيمان رژيم «تكنويسي» كرد. بوسيلهٌ تماسهاي تلفني با
هواداران قديمي سازمان در شيراز آنها را به قرارهاي خياباني و يا به دام شبكههاي
وزارت اطلاعات رژيم كشاند و كليهٌ اطلاعات خود را دربارهٌ ردها، اسامي و آدرسهاي
هواداران و پناهندگان ايراني كه در فرانسه و آلمان ميدانست، در اختيار رژيم قرار
داد.
شركت در طرح ترور دكتر كاظم رجوي شهيد بزرگ حقوق
بشر:
شاهسوندي پس از شركت در شكنجه و تير خلاص زدن به اسيران مقاوم، بخش
مهمي از شناسايي و اطلاعات ضروري مربوط به ترور دكتر كاظم رجوي را تاٴمين كرده بود،
زيرا از آدرسها و ترددات او بين پاريس و ژنو مطلع بود.
گزارش پليس سوئيس
نشان ميدهد كه با فاصلهٌ كمي از پايانيافتن شوهاي تلويزيوني و دانشگاهيِ! شاگرد
جلاد شاهسوندي ، يعني از اوايل پاييز68، دو تن از تروريستهاي رژيم به نامهاي
سجاديان و كمالي مراحل شناسايي و مانور در منطقهٌ سكونت دكتر كاظم را آغاز ميكنند
و پس از بازگشت به ايران و تكميل طرحشان با شاهسوندي 7ماه بعد در بهار69 جنايت خود
را انجام ميدهند .
شاگرد جلاد اوين:
لاجوردي جلاد، تخصص
آدمكشي و نسل براندازي را به شاهسوندي ياد داد تا صفت ” شاگرد جلاد “ برازنده اين
خائن شود. مربي ديگر وي، دژخيم سعيد امامي بود.
سعيد امامي در بازجوئي
شاهسوندي با غريزه ضد انقلابي و ضدانساني كه داشت، “ ماهيت يكسان و مشابه شاهسوندي
“ را كشف ميكند ! در اعترافات سعيد امامي كه تنها در 17 جلسه، ارتكاب 350 قتل را
بعهده گرفته است، از شاهسوندي و بازجوئي هاي او تعريف ميكند و اذعان ميدارد كه در
برخورد با شاهسوندي “ شگفت زده شده “! و حاصل اين شگفتيِ سعيد امامي، و در كنار
آموزش هاي لاجوردي جلاد، محصولي تحت عنوان “شاگرد جلاد اوين، سعيد شاهسوندي ”
توليد گرديد.
كساني همچون سعيد شاهسوندي در شكنجه و اعدام و بازجويي از
زندانيان مجاهد همكار و همدست جلاد شدند,كه با خوي اطلاعات آخوندي، حتي به
نزديكترين بستگان خود نيز رحم نكردند و بدليل عملكرد وحشيانه خود، شهره عام و خاص
شده اند.
از ديگر خدمات شاگرد جلاد در سال67 اين بود كه تحت نظر دژخيمان
ساواك خميني مستقيماً از تهران با بريده مزدوران مقيم خارجه تماسهاي تلفني طولاني
برقرار مينمود و خطوط ساواك آخوندي را در ضديت با مجاهدين ابلاغ و تبليغ
ميكرد.
مصاحبه هاي راديويي و تلويزيوني شاگرد جلاد
شاهسوندي:
در سال 67 مجاهدين به طرز گستردهيي در داخل كشور جنايتها و
همكاريهاي او را با رژيم آخوندي افشا كردند، رژيم كارت سوخته خود را علني كرد و به
مصاحبه هاي تلويزيوني كشاند.
“صداي مجاهد“ در 19آذر67 يك هشدار
اطلاعاتي و امنيتي در باره يك عنصر خودفروخته كه ماهها در حال همكاري همه جانبه با
ساواك و پاسداران خميني در اوين بود، ميدهد.
سرانجام در تاريخ (
2بهمن)1367 ساواك رژيم خميني ناگزير سعيد شاهسوندي را به صحنه آورد و تحت عنوان
مجعول عضو مركزيت سازمان مجاهدين از زبان او به لجنپراكني عليه مجاهدين و ارتش
آزاديبخش ملي ايران پرداخت.
پيشتر از آن «صداي مجاهد» اعلام كرده بود كه
سعيد شاهسوندي (اهل شيراز) مدتها با سازمان مجاهدين هيچ رابطهيي نداشت . نامبرده
در جريان عمليات فروغ جاويدان خواستار شركت در اين عمليات شده و يك روز قبل از
عمليات بنا به تقاضاي كتبي و مصرانهٌ خودش به منطقهٌ مرزي آمده بود. اما در جريان
عمليات فروغ جاويدان در يكي از روستاهاي اطراف اسلامآباد خودش را به دشمن معرفي و
تسليم كرد . وي در جريان همكاري با دژخيمان ضمن تماس با خانهها و مراكز مختلف
درصدد كسب اطلاعات و رديابي افراد و پيشبردن نقشههاي دشمن ميباشد . اسناد و
مدارك متعددي از همكاري اين مزدور با ساواك و دژخيمان خميني و نوارهاي مربوطه با
صداي خود او وجود دارد... .
در خيمهشببازي تلويزيوني رژيم خميني اين
آلتفعل مفلوك را بهعنوان عضو مركزيت سازمان مجاهدين خلق ايران معرفي كرد.
بهنحويكه گويي تا روز قبل از ورود به اوين عضو مركزيت مجاهدين بوده است! حال
آنكه:
اولاً : اين فرد خيانتكار سعيد شاهسوندي هيچگاه مسئول هيچ بخش
يا نهادي در سازمان مجاهدين نبود .
ثانياً : سعيد شاهسوندي قبل از سال63
دو نوبت از سازمان مجاهدين اخراج شده و سرانجام از اواسط سال65 از روابط دروني
سازمان مجاهدين نيز براي سومين بار بهدليل بريدگي و مسائل حاد اخلاقي اخراج شده
است. شرح اين مراتب تماماً به خط و امضاي خود وي موجود است و ساواك ابله خميني نيز
در نمايش تلويزيوني بهطور تلويحي به وجود آنها اذعان نمود.“
“حسين
مُهري” عنصر شناخته شده ساواك شيخ وشاه مجموعه مصاحبه هايي با شاگرد جلاد اوين در
راديو 24ساعته موسوم به صداي ايران، در همان سالهاي 67 به بعد برگزار
كرد...
با توجه به افلاس رژيم آخوندي در سراشيبي سقوط و عاجز شدنش از
گسترش اجتماعي و بين المللي مجاهدين رژيم مجددا” در سالهاي اخير(بعد از سال82 تا
كنون) و با توسل به همين مهره لورفته ساواك شيخ و شاه، شاگرد جلاد اوين را مجددا”
به بازار مصاحبه هاي مشمئز كننده اطلاعات آخوندي آورده است.
خزعبلاتي كه
جز براي شستن خونين دست جلاد و شاگرد جلاد و رژيم پابه گور آخوندي و البته رسوا شدن
هر چه بيشتر رژيم و مزدورانش چيز ديگري عايدشان نخواهد كرد.
خط
(اعزام شاهسوندي ) به خارج، خطي از لاجوردي به حجاريان، شاهسوندي و ديگر
جانيان
يكسال پس از ترور دكتر كاظم رجوي،آخوندها شاگرد جلاد اوين را
بهآلمان فرستادند تا با استفاده از شرايط سياسي ناشي از جنگ كويت، تحت عنوان مضحك
"عضو كميتهٌ مركزي مجاهدين" عليه مقاومت ايران بهكار بپردازد.
شاهسوندي
.... سالها چهره بزك ميكرد تا ماهيت پليد و آلوده اطلاعات آخوندي را پنهان كند ولي
سعيد حجاريان كه خود يك جاني بالفطره است، پرده از راز افشا شده شاگرد جلاد اوين را
ديگر بار برداشت! سالها پيش مقاومت رسماً گفته بود كه فرستادن سعيد شاهسوندي به
خارجه يك خط جديد است تا عناصر خودفروخته بعنوان اپوزيسيون مقاومت!“ كاركردي
دوگانه” براي رژيم داشته باشند. از يك طرف صفوف مقاومت را مخدوش جلوه دهند و از طرف
ديگر بخشي از نيروي مقاومت براي خنثي كردن اين توطئه ها صرف گردد. خطي از لاجوردي
به حجاريان، شاهسوندي و ديگر جانيان ، ...
بدينترتيب رژيم او را براي
فعاليتهاي تروريستي خارجه و طرح بازگرداندن پناهندگان سياسي به داخل بهكار گرفت.
اين مزدور جنايتكار به قول خودش آمده بود تا « حلشدن و محو شدن در خط رهبري امام
» دجال را با « برگرداندن مرددها و دودلها » اثبات كند. اين خطِ “اعزام شاهسوندي ”
بعدا ًتبديل به يك دوجين مزدوراني شد كه با تضمين ” خون “ (يعني دست بردن به خون
مجاهدين) پاسپورت، ويزاي فرنگ و پولهاي گزاف عليه مجاهدين و همه پابرهنه هايي كه
همين مقاومت سر و جان برايشان گذارده است، به حيات ننگين خود ادامه دهند. گرچه اين
خط و اين سلسله خباثت از سالها پيش در انتشارات مقاومت افشا شده بود، ولي حال، آنرا
خود حجاريان جار ميزند تا شاهسوندي پَتِه مزدوري و جاسوسي اش را برملا كند. چرا كه
بزعم آنان فضاي فرنگ آنچنان آلوده است كه بي هيچ محابا ميتوان از مزدوري اطلاعات دم
زد!
حجاريان يكي از جنايتكاران رژيم آخوندي است، براي نمونه يكي از
انبوه جنايتهاي وي در روزنامه حكومتي درج شده بود كه مي آوريم: وي در شيراز پيكر
شكنجه شده مجاهدي را بدرخت بست، سپس دست هاي او را با طنابي به يك ميني بوس بست و
با حركت دادن ماشين باعث قطع دست و مثله شدن آن مجاهد گرديد!
از ديگر
سفلگاني كه در سالهاي اخير مسير رفتهً شاگرد جلاد اوين را مجدداٴ طي كردند ميتوان
از محمدحسين سبحاني, جواد فيروزمند، ، مرجان ملك، بهزاد عليشاهي،ادهم طيبي... نام
برد.
مركز جاسوسي در هامبورگ:
شاگرد جلاد اوين
شاهسونديبدستور و با هزينهٴ اطلاعات آخوندي يك كتابفروشي به نام “بهار ايران” را در
هامبورگ بهراه انداخت. اين بهاصطلاح كتابفروشي يك مركز جاسوسي و جمعآوري اطلاعات
براي طراحي اقدامهاي تروريستي رژيم شد و از طريق اين سرپل ارتباطي خط بازگشت
پناهندگان ايراني به نزد رژيم را ترويج كرد .
شاهسوندي در اين باصطلاح
كتابفروشي ... گفته بود : “ به سفارت مراجعه كنيد و بگوييد، معرف من سعيد شاهسوندي
است. ترتيب بازگشت شما را به ايران ميدهند . ...”
كليه بودجه و امكانات
اين كتابفروشي توسط رژيم آخوندي دراختيار شاهسوندي قرار داده ميشد. شاهسوندي گفته
بود: “ اين طوري مي توانم نشان بدهم كه خودم پول درمي آورم و از جايي پول
نميگيرم“.
از طرف رژيم براي او بسته هاي كتاب با اسامي و پوشهاي مختلف
از ايران ارسال مي شد. وي پاسپورتها و اوراق شناسايي متعددي از جمله با نام مستعار
“ مهدي اصفهانيان “ استفاده ميكرد. پاسپورتهاي پناهندگي كشورهاي مختلف اروپايي
(فرانسه- آلمان) را علاوه بر پاسپورتهاي مختلف با اسامي متفاوت از رژيم خميني
داشت.
وي بعنوان تاجر به كشورهاي مختلف مثل دانمارك و فرانسه و ... تردد
داشت. و علت رفتن به فرانسه را حل و فصل كارهاي قانوني خانوادگي ذكر ميكرد. ولي
بعضا” ديده شده بود كه مقارن با سفر مقامات رژيم، يا عناصر اطلاعات به آن كشورها وي
همزمان در آن كشور حضور مي يافت. (سفر ولايتي به آلمان).
بطور مرتب و
هفتگي از جانب ساواكِ رژيم در تهران فردي بنام محمدي در قرارهاي مشخصي، با او تماس
تلفني ميگرفت. بعد از اين تماسها شاگرد جلاد با محمل مسافرت براي اجراي قرار و
گرفتن خط و خطوط و ...ميرفت. محمدي، مزدور اطلاعات بود كه در دفتر رفسنجاني نيز كار
ميكرد.
هم چنين نامه هايي از طرف رژيم با امضاهاي جعلي شركتها و ...
براي شاهسوندي ارسال مي شد.
شاهسوندي به شدت دنبال پيدا كردن ردهاي
تلفني بريده ها و شناسايي خانه هاي پناهندگان ايراني و ... در خارج كشور بود، كه
بعضا” با شكايت آنها مواجه شده بود.
شاگرد جلاد اوين شاهسوندي در خارج
كشور، با مأمورين ديگر اطلاعات آخوندي مانند كريم حقي درارتباط قرارگرفت ودر برخي
اقدامات رذيلانه مشترك شركت داشتند, كريم حقي در بين ايرانيان شريف و آگاه خارج
كشور بعنوان «كريم زنكش» معروف است.
“ بخشي از كتاب ” اي جلاد ننگت باد
“
سعيد شاهسوندي شاگردجلاد اوين پس از طي همهٌ مراحل خيانت و جنايت،
توسط ساواك خميني به خارجه اعزام شد، و آلمان (كلن) را مركز مأموريتهاي ضدانقلابي و
تروريستي خود عليه مجاهدين و مقاومت ايران قرار داد.
وي سعي ميكرد كه
اقدامات و تحركات خودش را با محملهايي نظير تجارت پرده پوشي كند و به همين منظور
با شركتها و تجارتخانه هاي مختلف ارتباط ميگيرد. به قرار اطلاع وي در تلاش براي
خريد اسلحه براي رژيم خميني نيز هست، و به همين خاطر با برخي كانالهاي فرانسوي
تماسهايي برقرار كرده و سعي ميكند با جلب نظر شركتهاي در حال ورشكستگي، تجهيزات و
سلاحهايي را در ازاي قيمتهاي گزاف براي رژيم خميني تهيه نمايد. وي مستمراً در تماس
با ساواك خميني در تهران قرار دارد و ارتباطات خود را از طريق رابطين اعزامي و تلفن
و تله فاكس (از خانه اش) تأمين ميكند.
اين مزدور جنايتكار به
سوءاستفاده از ارتباطاتي كه طي سالهاي گذشته در جريان خريد برخي تداركات مجاهدين با
شركتهاي خارجي داشت، مي پردازد و بدون اينكه نقش خائنانه و جنايتكارانه اش براي
آنها شناخته شده باشد در صدد اخاذي و چپاول است....
وي هم چنين دَم از
محاكمهٌ علني رهبري مجاهدين ميزد، پس از مواجهه با موج انزجار و تنفر عمومي به
كارهايش فعالانه ادامه داد. از يكسو (براي اقدامهاي تروريستي) در ارتباط با اطلاعات
منفور آخوندي در تهران است و از سوي ديگر خطوط ديكته شده براي لجن پراكني عليه
مجاهدين و مقاومت ايران را در ارتباط با بريده مزدوران جديدالاستخدام رژيم و
همپالگيهاي قديميش مثل مجيد بازگونه دنبال ميكند ... و در تدارك تاسيس يك شركت
صادارات و واردات از جمله براي فروش خاويار بود تا آنرا پوش ارتباطات تروريستيش
قرار دهد و هم به انتقال و تامين ارز براي ماٴموريتهايي كه به عهده اش گذاشته ميشد
بپردازد...”
” مدال از آن كيست ؟“
جلاد معروف
اوين (لاجوردي جنايتكار) پس از كشتار و قتلعام هزاران نفر از زندانيان سياسي مجاهد
و مبارز، ظرف چند روز و در گروههاي300 تا 400 نفره در تابستان67، طي مصاحبهيي
در 15مرداد67 با روزنامهٌ جمهوري اسلامي، به همهٌ حكام ضدشرع آموزش ميدهد كه «
نبايد گول مظلوم نماييهاي منافقين را بخورند… مسئولين ذيربط بايد هميشه در برخورد
با اينها اصل را با نفاق منافقين بگذارند و همواره با شك و ترديد به آنها بنگرند
…». او خود به اين اعتقادش عمل كرده و بخش عمدهيي از يكصدهزار زنداني سياسي را از
دم تيغ گذرانيده است. او، در ضمن، ميخواهد نشان دهد كه در سرسپاري به خط امام،
سرآمد دوران است و ميگويد كه در اوين يك « دانشگاه » دارد كه در آن به « افشاگري »
عليه مجاهدين ميپردازد و بر « هواداران سازمان تأثير ميگذارد ». بنابراين خود را
كانديداي دريافت مدال درجهٌ يك سرسپاري به خميني كرده و منتظر است,كه بر سكوي اول
قرار گيرد.
شاگردجلاد اوين شاهسوندي در سريالهاي تلويزيوني خود كه در
زمستان سال67 پخش گرديد، ميخواست روي دست لاجوردي بلند شود. او جنايتهايي را كه
قبل و بعداز اين نمايشها مرتكب گرديده، ازجمله شركت در شكنجه و قتلعام زندانيان
سياسي در همان تابستان67، شركت در ترور دكتر كاظم رجوي، شهيد بزرگ حقوقبشر، و…، «
عذر تقصير به پيشگاه امام » رذالتپيشهاش اعلام كرد و گفت كه با انجام اين جنايتها
ميخواهد در خط امام « حل » و در نهايت « محو » گردد. او اصرار دارد كه نبايد بي
انصافي كرد و نقش ويژهٌ او را در توجيه قتلعام زندانيان سياسي ناديده گرفت. چرا
كه او بوده كه فاش نموده « سازمان با زندانيان هوادار خود در تماس بوده و برايشان
خط فكري القا ميكرده است » .
مگر در شرايطي كه منتظري در نامهٌ اعتراضي
خود به خميني درمورد قتلعام مجاهدين، كتباً به « اعدام چندهزار نفر در چند روز »
اعتراض ميكرد، مصاحبههاي شاهسوندي در مورد رابطه داشتن زندانيان قتلعامشده با
سازمان، كم چيزي است؟ !
مگر هر آدم عاقلي نميتواند بفهمد كه در بحبوحهٌ
قتل عامها، شاهسوندي چه « لياقت » بالايي از خود نشان داده كه آدم شكاكي مثل
لاجوردي را متقاعد كرده تا او را از زندان آزاد و با پاسپورت و پول و ديگر امكانات
ويژه براي « افشاگري » و « محاكمهٌ مسعود رجوي » عازم خارج كشور
نمايد؟
شاهسوندي حتي هشدار داده كه اگر « مصلحت نظام » اقتضا كند، از
آنچه كه در پس پردهٌ سياه مرتكب شده، داستانهايي دارد كه براي تصاحب “ مدال شمارهٌ
يك“ ، رو خواهد كرد . ... قضاوت كنيد، مدال را به چه كسي بايد داد؟ به لاجوردي،
جلاد اوين؟ يا به شاهسوندي ، شاگرد جلاد اوين؟...
گزارش يك
شاهد عيني از شكنجه گاه اوين
ايران زمين
شماره150-6مرداد1376
يك شاهد عيني از درون رژيم گزارشي از مشاهدات خود
در زندان اوين را براي ما فرستاده كه قسمتهايي از آن را در زير ملاحظه مي كنيد.
“امضا محفوظ”
جنايتهاي سعيد شاهسوندي ، شاگرد جلاد اوين در قتل عام
زندانيان سياسي و زدن تيرخلاص
«اواسط شهريورماه1367 زندان اوين: رئيسي
دادستان انقلاب وقت دستور داد شاهسوندي را به اتاقش بياورند. بعد از ورود به اتاق
همانطور كه ايستاده بود، به او گفت الان ميفرستمت بند آموزشگاه و كاري ميكنم در
سالن بند بتواني تردد داشته باشي. تو خوب دقت كن و هرچه در مورد زندانيان ميداني
برايم جمعآوري كن. شاهسوندي كه با چشمبند روبهروي ميز رئيسي ايستاده بود، با
گردني كج و صورتي اصلاحنكرده و دستهايي كه بهحالت احترام روي هم گذاشته بود، با
صدايي دورگه گفت چشم حاجآقا و عقب عقب به طرف در خروجي رفت و از اتاق خارج
شد.
در آن زمان زندانيان سياسي را در بند آموزشگاه در سالنهاي 2و4
بهصورت باز و در بند6 بهصورت بسته نگهداري ميكردند. در بندهاي 2و4 زندانياني
بودند كه حكمشان را گرفته بودند و ميتوانستند در كارگاه آموزشگاه و خارج از محوطهٌ
بند كار كنند. اما زندانيان بند6 منتظر حكم بودند و نميتوانستند از سالن خارج
شوند.
بعد از رفتن شاهسوندي ، رئيسي به كساني كه آنجا بودند گفت: اين از
توابين است و ميخواهد براي ما كار كند، اطلاعات زيادي از منافقين دارد و براي ما
شخص مفيدي است . چند هفته بعد، شاهسوندي را در كارگاه ديدم (كارگاه در كنار بند
آموزشگاه و در زير حسينيه قرار داشت). در قسمت خياطي كارگاه كار ميكرد و مهرهٌ
اطلاعاتي رئيس كارگاه (شخصي بنام ابراهيمي از عناصر وزارت اطلاعات) شده بود. او
تمام اخبار كارگاه را به ابراهيمي ميداد. شاهسوندي همچنين مسئول سالن2 شده بود و
تمام كارهاي سالن2 با او چك ميشد. رفيقش علي معينفر نيز در سالن4 همهكاره بود .
در جلسهيي كه با حضور مبشري، حاكم شرع، و ناصري نمايندهٌ منتظري تشكيل شده بود،
مبشري در مقابل اين سؤال كه چطور با اين سرعت توانستيد به پروندهٌ مظنونين مرصاد
رسيدگي كنيد؟ گفت: در اين مورد بايد از كمك افراد بريدهيي مثل آقاي سعيد شاهسوندي
تشكر كنم چون اطلاعاتي كه او در اختيارمان گذاشت در شناسايي منافقين به من خيلي كمك
كرد. شيوهٌ محاكمه بدينصورت بود كه چند زنداني با چشمبند وارد اتاق مبشري
ميشدند، بعد سعيد وارد اتاق ميشد و به شناسايي ميپرداخت و هر كسي را كه او
ميگفت مجاهد است، فوراً بنا بر دستور خميني اعدام ميكردند. يعني در حقيقت حكم
اعدام آنها را سعيد شاهسوندي ميداد و اين خوشخدمتي را تا آنجا ادامه داد كه در
جريان اعدام مجاهدين نقش زدن تيرخلاص را بهاو دادند و او با كمال ميل دست به اين
كار ميزد. يكبار حاج مجتبي (مجتبي حلواييعسكر، معاون انتظامي زندان) به من گفت
واقعاً سعيد شاهسوندي و علي معينفر تواب واقعي هستند. ديشب به آنها گفتم فردا صبح
(شب يلدا) چند نفر را اعدام ميكنيم و شما بايد بياييد تيرخلاص بزنيد (معمولاً
اعدامها در ساعات اوليهٌ صبح و در پشت بند216 كه يك محوطهٌ بازي بود صورت ميگرفت).
آنها صبح آمدند و تيرخلاص زدند و جنازهها را در پارچهيي پيچيدند و در آمبولانس
گذاشتند و من هم براي آنها درخواست مرخصي تشويقي كردم.
شاهسوندي بطوركلي
در زندان نورچشم مسئولان، بهخصوص مبشري و مورد علاقهٌ خاص حاج مجتبي بود و حتي
آنقدر جرأت پيدا كرده بود كه مسائل پرسنل را هم به مسئولان زندان گزارش ميداد. بعد
از اين كه زندانيان بند 2و4 و بخصوص هماتاقيهاي شاهسوندي متوجه شدند كه او خبرچيني
و جاسوسي ميكند، شاهسوندي را به سالن6 فرستادند. يكي از مسئولان زندان به من گفت
كه در سالن 2و 4 آنقدر مورد نفرت قرار گرفته بود كه ما احساس كرديم جانش در خطر
است و او را جابهجا كرديم. »
برگرداندن جنايات رژيم به
مجاهدين:
ايران زمين شماره39- سال 73- ليست وزارت اطلاعات و وزارت خارجهٌ
رژيم كه براي توطئه عليه مجاهدين ومقاومت ايران به سازمانهاي بينالمللي ارائه مي
شود
دفتر مطبوعاتي مجاهدين خلق ايران در پاريس، طي اطلاعيهيي به تاريخ
18آذر1373، اعلام كرد: «بنا به سندي كه از داخل ايران به دست آمده رژيم خميني يك
ليست 115نفره را تحت نام اعضاي سابق مجاهدين همراه با آدرس و شمارهٌ تلفن براي
بسياري از مراجع بينالمللي ارسال كرده ومدعي شده است كه اين افراد توسط مجاهدين
زنداني و شكنجه شده اند».
رژيم آخوندي اين ليست را همراه با يك پيام و
دستورالعمل شفاهي، از سوي آخوند فلاحيان براي سفارتخانههايش فرستاده و تأكيد كرده
است كه بهعنوان «شهود شكنجه»! از طريق پست يا به هروسيلهٌٌ ديگر براي مراجع بين
المللي ارسال شود. ... در ليست مزبور، كه بهنحو بسيار ابلهانهيي سرهمبندي شده،
اسامي و شمارهتلفنهاي بسياري از پاسداران و مزدوراني كه در تهران يا ديگر شهرهاي
ايران در ساواك و سپاه رژيم كار مي كنند همراه با اسامي بريده مزدوران و آلتفعلهاي
شناختهشدهٌٌ رژيم در خارج كشور و كساني مثل سعيد شاهسوندي شاگردجلاد اوين، مزدور
هادي شمسحائري و مزدور محمدرضاعدالتيان (قاتل سه مجاهد خلق كه در ليست رژيم
جنايتهاي او ذكر شده)، درج شده است.- سعيد شاهسوندي 0049402802505
انتقال تجاربِ رذالتِ شاگرد جلاد اوين براي ساير
مزدوران:
محسن هاشمي باجگيراني از ماموران نفوذي اطلاعات در ارتش
آزاديبخش در بخشي از اعترافات خود گزارش ارتباطاتش با وزارت اطلاعات و ماموريت محول
شده به او از طرف وزارتخانه جاسوسي و آدمكشي به نقش پيش كسوت بودن شاگرد جلاد اوين
اشاره كرده است.
وي در زمينه توجيهات و آموزشهايي كه ديده بود، منجمله
نوشته كه كتابهاي مامورين اطلاعات كه پيش از وي به استخدام وزارت اطلاعات درآمده و
با پز عضو سابق مجاهدين در خارج كشور به پيشبرد ماموريتهاي وزارت اطلاعات مشغول
هستند، منابع اصلي براي آموزش او بوده است. وي در اين زمينه نوشته
است:
“پرسش و پاسخ سعيد شاهسوندي بود كه در كانون روشنفكران هامبورگ
انجام گرفته بود، كتابي از شمسحائري بود، برگهاي كه متن نامه سيدالمحدثين بود
دربارهٌ عدم بهرسميت شناختن سازمان از طرف آمريكا، و يك كاست ضبط بود كه قرار شد
اين كاست را در آخرين مرحله گوش كنم و در كنار اينها توضيحاتي هم خود علي درباره
اعزام و كارهايي كه بايد بكنم به من داده شد، البته آن نوار كاست توسط فردي پر شده
بود كه حدود 20دقيقه بود كه در همين جا كليت مسائلي درصحبتهايش بود را طرح ميكنم:
درآن كاست كه تقريباً مردي كه يك لهجه خاصي داشت مثلاً لهجهٌ مشهدي يا كرماني كه
توضيحاتي راجع به مناسبات دروني تشكيلات در مجاهدين را تشريح
ميكرد.
فردا صبح مجدداً هر چهارنفرمان جمع شديم، نشريات و نوارها و
كتابها را قرار شد آنها را بهترتيب ببينم يعني به اين شكل اول جزوءاتي بود راجع به
اعترافات زندانيان، نوارهاي شاهسوندي بود از آزادي از زندان (بعد از فروغ)، مصاحبه
شاهسوندي در كلن، كتاب شمس حائري كه در هلند چاپ شده بود.
محسن
هاشمي”
رسوايي رژيم خميني و شاگرد جلادان اين رژيم در دادگاه
ژنو
تابستان 1370ـ قسمتهايي از اطلاعيه
دفتر مجاهدين خلق ايران- پاريس
برگزاري دادگاهي در ژنو براي محاكمهٌ يك
خبرنگار سوئيسي كه از سوي رژيم خميني درخواست شده بود، بهخصوص پس از عدم حضور شهود
معرفيشده توسط رژيم در دادگاه، به رسوايي بزرگ سياسي براي ملايان حاكم بر تهران
تبديل شد. شاكي اين دادگاه رفسنجاني و متهم آن خانم گازو خبرنگار روزنامهٌ لاسوئيس
بود كه مثل صدها خبرنگار آزاده و شريف در سراسر دنيا رفسنجاني را عامل ترور
جنايتكارانهٌ دكتر كاظم رجوي معرفي كرده بود. آخوندهاي ابله و طماع ابتدائاً اسامي
41نفر را بهعنوان شاهد به دادگاه ارائه نمودند. در اين ليست علاوه بر گروهي از
پاسداران و شكنجهگران، اسامي تعدادي از خائنين كه در شكنجه و اعدام زندانيان
سياسي شركت فعال داشتهاند، نيز بهچشم ميخورد . نفر سوم اين ليست 41نفره، خائن
خودفروخته سعيد شاهسوندي است. مجاهدين خلق ايران ضمن برملاكردن چهرهٌ واقعي اين
«شهود» هزاران سند و مدرك مبني بر دستداشتن شخص رفسنجاني و دولتش در ترور دكتر
رجوي و ساير اقدامات تروريستي و سركوبگرانه در اختيار وكلاي مدافع خبرنگار و دادگاه
قرار دادند. همچنين صدها تن از قربانيان ترور و شكنجه و اعدام رژيم خميني، طي
نامههايي آمادگي خود را براي ارائهٌ شهادت عليه دژخيمان و شكنجهگران به دادگاه
اعلام نمودند. هزاران ايراني آزاده و شريف از نقاط مختلف جهان طي نامههاي مستندي
به قضات دادگاه و وكلا، از جنايتهاي رژيم خميني و مزدوراني كه بعنوان شاهد معرفي
شده بودند و در رأسشان سعيد شاهسوندي پرده برداشتند. آخوندهاي خامطمع كه از
گوشهيي از اين بسيج سراسري عليه جنايتهاي خود مطلع شده بودند، حتي يك نفر از شهود
معرفيشدهٌ خود را به دادگاه نياوردند و به اين ترتيب نهتنها يك بار ديگر رژيم
خميني در صحنهٌ بينالمللي در مقابل يك دادگاه در شهر ژنو، مقر اروپايي ملل متحد به
محاكمه كشيده و محكوم شد، و واقعيات در مورد رئيس جمهور پوشالي ارتجاع و مزدوراني
از قبيل شاهسوندي جنايتكار برملا گرديد.
اما بعد از گذشت 17 سال از ترور
دكتر كاظم رجوي، در19فروردين 1385 دبيرخانه شوراي ملي مقاومت ايران اعلام كرد حكم
بين المللي جلب علي فلاحيان وزير اطلاعات سابق رژيم آخوندي و دستيار امنيتي خامنه
اي ولي فقيه رژيم و عضو مجلس خبرگان رهبري بخاطر ترور پورفسور كاظم رجوي, مدافع
بزرگ حقوق بشر و نماينده شوراي ملي مقاومت ايران در سوييس توسط قاضي تحقيق سوييسي
ژاك آنتنن صادر شد. ژاك آنتِنِن , قاضيِ تحقيقِ كانتونِ وو سوئيس در حكم خود خطاب
به همه افسران و مأموران پليس و نيروهاي انتظامي مقرر كرد, علي فلاحيان وزير سابق
اطلاعات و امنيت جمهوري اسلامي ايران را دستگير و به زندانِ كانتونِ وود, در لوزان
سوئيس منتقل نمايند.
حكم قاضي سوئيسي تصريح ميكند كه قبل از ترور دكتر
كاظم رجوي, فلاحيان همچنين دستور ترور مسعود رجوي مسئول شوراي ملي مقاومت را صادر
كرده بود. همچنانكه در پرونده ترور دكتر رجوي به خوبي پيداست, علاوه بر فلاحيان,
خامنه اي و رفسنجاني مستقيما در صدور فرمان اين قتل جنايتكارانه دست داشته
اند.
در حكم قاضي تصريح شده است : تحقيقات روشن ساختند كه 13 نفر در
آماده سازي و انجام قتل همكاري داشتند. اين سيزده نفر پاسپورتهاي خدمت ايراني در
اختيار داشتند كه بر روي آنها عبارت “در ماموريت“ نقش بسته بود. بعضي از اين مدارك
همزمان در يك روز در تهران صادر شده بودند.....در زمان طراحي و اجراي قتل كاظم
رجوي, علي فلاحيان وزير اطلاعات و امنيت جمهوري اسلامي ايران بود. اين وزارتخانه
همچنين رابطه تنگاتنگي با سپاه پاسداران انقلاب, به ويژه با نيروي ويژه آن (قدس)
داشت» و «وزير علي فلاحيان مسئوليت ترور ها را به عهده داشت و فرمان همه ماموريت ها
توسط او داده مي شد».
سعيد شاهسوندي و مواجب وزارت اطلاعات
:
در نشريه مجاهد شماره429 جمشيد تفرشي يكي از كساني كه
با وزارت اطلاعات و مزدورانش همكاري داشت در افشاي برخي از ماموريتهاي انجام شده
توسط مزدور كريم حقي و خودكشي زن او، به نكاتي در رابطه با شاهسوندي اشاره ميكند.
اين مطلب در نشريه مجاهد شماره534 نيز مجددا” آمده است. جمشيد تفرشي مي نويسد:
...
نشريه 534 ـ 18بهمن79 .... .. بهرهبرداري وزارت اطلاعات از خودكشي
محترم بابايي (زن كريم حقي)
در مراسم خاكسپاري محترم، برادر ومادر او را
رژيم سراسيمه بههلند فرستاد تا سريعاً از مرگ يك انسان توطئهيي عليه سازمان تدارك
ببيند. برادر محترم، قبل از اينكه براي تحويل گرفتن جنازه برويم سخت مشغول صحبت با
افراد خانه بود كه اكثراً از جداشدهها بودند. او در همين حال كه مشغول گفتگو با
ديگران بود، با حركاتي كه حاكي از آن بود كه ميخواهد همه بهگفتههايش گوش
فرادهند، از سعيد شاهسوندي قاطعانه دفاع كرد وگفت «آقاي شاهسوندي بهترين راه را
انتخاب كرد و با نظام در زندان همكاري نمود، نظام هم براي قدرداني از همكاريهاي وي،
با امكانات دولتي او را بهفرانسه وسپس پيش زن وبچهاش در هامبورگ برد وبعدها يك
كتابفروشي براي او باز كرد. ضمناً تمام سرمايه مغازهاش را هم نظام پرداخت نمود كه
من از يك قلم آنكه 40 هزار مارك بود، خبر دارم». اين صحبتها ولولهٌ عجيبي
برانگيخت و باعث بگو مگو ميان افراد شد ولي او قاطعانه از عقايدش دفاع كرد وشديداً
بهكساني كه با شركت شاهسوندي در مراسم خاكسپاري مخالف بودند،
تاخت.
.....
رد پاهاي شاهسوندي در ترورهاي
اروپا:
نشانه هايي از نقش اطلاعاتي وي در ترورهاي بهار70 (پاريس) و
شهريور71 (برلين) ديده شده است. از جمله روز واقعه در پاريس حضور داشته اما روز بعد
در آلمان به طور كاملا” مصنوعي خود را از موضوع ترور بي خبر نشان داده بود. گفته
ميشود مقامات مربوطه به ردهايي از وجود فردي بنام “مهدي اصفهانيان” دست يافته اند
كه مورد مراجعه و طرف مشورت ماموران ساواك آخوندي قرار گرفته
است.
ترددهاي مشكوك:
مقارن جلسات سخنراني دبير
ارشد شوراي ملي مقاومت آقاي محسن رضايي در هلند در سالهاي 70 و 71 سعيد شاهسوندي
نيز در اين كشور ديده شده بود. اين جلسات علني بود. ولي حضور اين مزدور در همان
زمانها در هلند و بخصوص در محلهايي كه هيچ ربطي به اقوام همسرش نداشت كاملا” مشكوك
بود..
هم چنين درست همزمان با مسافرتها و جلسات علني مسئولان مجاهدين
دركشورهاي اسكانديناوي شاهسوندي به آن كشورها سفر كرده و بامزدوران رژيم دردانمارك
در تماس بود. يكبار نيز در نزديكي سفارت رژيم در كپنهاك ديده شده
بود.
تغيير قيافه:
وي هر از گاهي چهره اش را عوض
ميكرد. موهايش را فر زده و رنگ ميكرد. و به محل تجمع دانشجويان ايراني در هامبورگ
مراجعه مي كرد. و به لجن پراكني مي پرداخت. ...
كُر هماهنگ
وزارت اطلاعات آخوندي با هدف «برگرداندن برگ حقوق بشر» عليه مجاهدين ـ نشريه مجاهد
شماره 528
طرح «برگرداندن برگ حقوقبشر» براي اولينبار در ديماه74 در
نشريهٌ ايرانزمين شمارهٌ78 افشا شد. در اين افشاگري كميسيون امنيت و ضدتروريسم
شوراي ملي مقاومت فاش كرد كه شورايعالي امنيت رژيم بهرياست رفسنجاني، در روز
6آبان74، تصميم گرفت از «برگرداندن برگ حقوقبشر، توسط جداشده هاي مجاهدين در
مقابل نمايندگان مجلس و سازمانهاي حقوق بشري غربي با طرح مسألهٌ زندان و شكنجه در
عراق، اردوگاه رمادي و ازهم پاشيدن خانوادهها و به طور خاص سرنوشت كودكان كه
غرب روي آن حساسيت زيادي دارد»، استفاده نمايد. شوراي عالي امنيت رژيم، مجدداً
تأكيد كرد كه «طرح بايد كاملاً روي جداشده ها سوار شود كه به هيچوجه بهعنوان
تبليغات نظام تلقي نشود»… به وزارت اطلاعات مأموريت داده ميشود كه با كمك وزارت
خارجه هيأتهايي را در خارج كشور به نزد آنها بفرستد تا دربارهٌ «زندان، شكنجه و
اعدام در درون مجاهدين و ارتش آزاديبخش» شهادت بدهند. در اواخر آبان74 وزارت
اطلاعات رژيم به يكي از عوامل خود در آمريكا، به نام ناصر خواجهنوري، مأموريت
ميدهد كه با انجام مسافرتي به اروپا و تماس با بريده مزدوران، آنها را براي
فعاليت عليه مجاهدين و اداي شهادت در محافل سياسي و حقوق بشري عليه مجاهدين آماده
و توجيه نمايد. خواجه نوري در نيمهٌ دوم آبان74، به مدت 10روز به اروپا مسافرت
ميكند و با بيشاز10نفر از بريده مزدوران و پاسداران سياسي رژيم در آلمان و
هلند، ديدار ميكند. هدف از اين مسافرت، سازمان دادن و انجام هماهنگيهاي لازم براي
مسافرت «شهود» و
تنظيم برنامه ها و حل ارتباطات مربوطه بوده است.
ازجمله، وي در آلمان با سعيد شاهسوندي و نادره افشاري و سپس در هلند با شمس حائري
و كريم حقي ديدار ميكند. وي همچنين با خانبابا تهراني در آلمان تماس گرفته و
برنامهٌ خود را به طور مشروح با وي در ميان ميگذارد. هزينهٌ اين «طرح» به طور
كامل توسط وزارت اطلاعات تأمين شده است. روز سهشنبه 26دي74، شمس حائري و كريم حقي
همراه با چند بريده مزدور ديگر به ژنو، نزد گزارشگر ويژه رفتند. خواجه نوري
مطابق طرح پيش بينيشده، وقت اين ملاقات را تحت عنوان «افرادي از اپوزيسيون رژيم
در خارج كشور كه ميخواهند دربارهٌ موارد نقض حقوقبشر توسط رژيم شهادت بدهند»
گرفته بود. آنها براي جلوگيري از روشدن ارتباطاتشان با رژيم نزد گزارشگر ويژه،
تصميم ميگيرند كه هر كدام حتماً مطلب كوتاهي را عليه رژيم مطرح كنند. علاوه
براين، بهاين نتيجه ميرسند كه با توجه به لورفتگي كامل ارتباطات شاهسوندي با
وزارت اطلاعات، قرار ملاقات تعيين شدهٌ وي با گزارشگر را منتفي نمايند. وزارت
اطلاعات مبلغ 60هزار دلار بابت هزينهٌ اجراي اين طرح در اختيار خواجه نوري
گذاشت.
سعيد شاهسوندي در تظاهرات ضد مجاهدين در پاريس-
8فروردين84:
در فروردين 84 ، اطلاعات آخوندي از شاهسوندي شاگرد جلاد
خواست تا براي شركت در تظاهرات عليه مجاهدين به پاريس برود. او اوايل ماه فروردين
تحت عنوان تعطيلات به پاريس رفت و حدود دو هفته در فرانسه بود. روز تظاهرات بهمراه
بقيه نفرات اعزامي از سوي وزارت اطلاعات، عليه مجاهدين در فرانسه بطور غير علني
شركت مي كند .
مزدورديگري در باره شاهسوندي گفته بود كه مأمورين رژيم در
خارجه ازطرف وازرت دسته بندي هستند . و به هر دسته اي هم جداگانه جيره و مواجب
ميدهد تا همديگر را پاره نكنند! هر دسته اي با يك باند رژيم در رابطه است.
شاهسوندي مزدور به باند سعيد حجاريان وابسته است. براي پيشبرد كارها، وزارت اطلاعات
از بالا كارها را هماهنگ ميكند تا اين نفرات با هم سرشاخ نشوند. شاهسوندي در
تظاهرات فرانسه آمده بود ولي جلوي دوربين نرفت و خودش را آفتابي
نكرد.
شاگرد جلاد ميخواهد خودش را مزد ورتر از سايرين نشان دهد!
شاهسوندي براي بالا كشيدن خودش در مزدوري، اخيراً ابائي هم ندارد كه ارتباطاتش با
وزارت اطلاعات را جلوي بقيه بريده مزدوران عنوان كند، به همين دليل هم از افتخاراتش
اين است كه توسط حجاريان به خارج فرستاده شده است.
و همه افتخاري كه
شاهسوندي پس از اين سالها با خود يدك ميكشد، پلاكي است با اين مضمون:
“
براي حفظ جان حقير، خود را در صحنه جنگ تسليم دشمن كردم، در زندان براي حفظ جان
حقير تير خلاص زدم و آنچنان خود را به رنگ مزدوران درآوردم كه حجاريان و بقيه
دوستان اطلاعاتي ام به يقين رسيدند كه حضور من در خارج كشور بيش از ماندنم در داخل
موثر است، سپس توسط يك پرواز ويژه و تور اطلاعاتي به آلمان آمدم و اينجا در حال
مبارزه با مجاهدين هستم.
اشكال از شماست كه به اين همه هوشياري من براي حفظ جان جهت
مبارزه با مجاهدين، ميگوييد خيانت!!”
کسادترین و مفتضح ترین نمایش انتخابات در ۳۳سال حاکمیت آخوندها
گزارش ستاد اجتماعی مجاهدین در داخل کشور از ۱۷۰۰۰ صندوق رأی از بیش از ۱۰۰شهر
بر اساس یک ارزیابی دقیق آماری مبتنی بر
گزارشهای شاهدان عینی ستاد اجتماعی سازمان مجاهدین خلق ایران در داخل کشور، از
۱۷۰۰۰صندوق رأی در سراسر کشور، نمایش انتخابات مجلس آخوندی، کسادترین و مفتضح ترین
نمایش انتخاباتی فاشیسم دینی حاکم بر ایران در ۳۳سال حاکمیت ننگینش بوده
است.
بر اساس این گزارشها که از بیش از ۱۰۰شهر تهیه شده، در برخی از شهرها میزان
مشارکت مردم حتی به ۳درصد هم نمی رسد. تحریم این نمایش در تهران و شهرهای بزرگ
مانند شیراز، اصفهان، اهواز و تبریز بسیار فراگیرتر بوده است. به نحوی که بهرغم
همه صحنه سازیها، تلویزیون رژیم آخوندی حتی در شلوغترین ساعات روز هم نتوانست صحنه
های ازدحام از حوزه های رأی گیری، حتی از مناطق پرجمعیت تهران نشان دهد.
بر اساس
گزارشهای محرمانه وزارت کشور ملایان، که بهدست مقاومت ایران رسیده است، میزان
مشارکت در اکثر شهرها، نسبت به انتخابات مجلس رژیم در چهار سال قبل، بسیار کمتر
بوده است.
خامنه ای در وحشت از تحریم سراسری انتخابات، پیشاپیش دستور داده بود
که میزان شرکت کنندگان در این انتخابات باید بیش از ۶۰درصد اعلام شود. وی علاوه بر
اتخاذ تدابیر لازم برای رقم سازیهای ضروری و صدور فتوا برای تشویق نیروهای خودی، در
اولین ساعات رأی گیری، شرکت در این نمایش را «مثل نماز» و « یک حجت با خدا» خواند و
از مردم خواست که «برای حفظ امنیت و مصونیت کشور» در انتخابات شرکت کنند.
در
همین رابطه بهدستور خامنه ای، شورای نگهبان و احمدی نژاد بر سر نحوه بالا بردن
تعداد رأی دهندگان و رقم سازیهای نجومی از روزهای قبل از انتخابات به توافق رسیدند
و وزارت کشور برای تقلب هر چه بیشتر اعلام کرد برای رأی دادن داشتن کارت ملی الزامی
نیست و از شناسنامه های قدیمی و بدون عکس نیز میتوان استفاده کرد.
عوامل رژیم
برای مجبور کردن مردم به شرکت در انتخابات، از قبل شایع کردند که دریافت سرانه
یارانه مشروط به دادن رأی است.
میزان تقلبات بهویژه توسط مزدوران سپاه و بسیج
و خرید رأی به حدی بود که کارگزاران رژیم آن را یک رسوایی برای نظام آخوندی
نامیدند. به علت کسادی بیش از انتظار این نمایش و به منظور تأمین وقت برای تقلب و
رأی سازی، زمان انتخابات به مدت ۵ ساعت تمدید شد.
شکست این مضحکه انتخاباتی،
در شرایطی که رژیم آخوندی در محاصره بحرانهای درونی و بیرونی دست و پا میزند، تنها
بحرانهای لاعلاج رژیم و مخاصمات درونی آن را تشدید و سرنگونی محتوم آن را تسریع
خواهد کرد.
دبیرخانه شورای ملی مقاومت
ایران
۱۳اسفند۱۳۹۰ (۳مارس۲۰۱۲)
آدرسهای جدید سایت مجاهدین خلق برای ایران
http://www.mojahedin.org/pages/newurls.aspx
برای مقابله با فیلترینگ رژیم از این آدرسها استفاده کنید.
برای مقابله با فیلترینگ رژیم از این آدرسها استفاده کنید.
لعنت بر خمینی سارق انقلاب ۵٧ ... یاد شهدای انقلاب ۵٧ گرامی باد
لعنت بر خمینی سارق انقلاب ۵٧
یاد شهدای انقلاب ۵٧ گرامی باد....بیاد دوران شادی سرنگونی دیکتاتوری پهلوی
به امید پیروزی بر ضحاکان ایران زمین
کنفرانس درکنگره آمریکا،تضمین عدالت و حفاظت برای ساکنان اشرف
روز سوم فوریه ۲۰۱۲ درگنگره آمریکا
کنفرانسی با حضور شخصیت های برجسته آمریکایی پیرامون تضمین عدالت و حفاظت برای
ساکنان اشرف برگزارشد
فرماندار اد رندل: عصر
شما بهخیر، در ابتدا میخواهم بگویم که من در جلسات مشابه متعددی صحبت کردهام، ولی
برای من شاخص این است که ما الآن نقطه مان چیست و من میخواهم همه شما را روزی در
تهران ببینم. سناتور دیماتو گفت کاری که کشور ما در این رابطه انجام داده است
شرمآور است و من میخواهم این نظر را پشتیبانی کنم. من برای اولین بار در ماه جولای
درگیر این موضوع شدم و شروع به جستجو برای افزایش اطلاعاتم نسبت به اشرف کردم و
متوجه شدم که دولت ایالات متحده بطور عام و نیروهای مسلح آمریکا بطور خاص با تک تک
ساکنین اشرف قرارداد بسته است و اینکه ما قول دادیم که اگر آنها سلاحهایشان را
تحویل بدهند ما از آنها حفاظت خواهیم کرد.
آیا ما به قول خودمان عمل کردهایم؟ مطلقاً خیر. شاید تا سال۲۰۰۹ ما کارمان را به بهترین صورت انجام دادیم. اما به یکباره، در سال۲۰۰۹، وقتی که ما حفاظت را به عراقیها منتقل کردیم، همه مسئولیتهای اقدامات نظامی و پلیس را به عراقیها منتقل کرده و از قولی که داده بودیم دست شستیم.
بله حرف سناتور دیماتو درست است. در سال ۲۰۰۹ و ۲۰۱۱ نه تنها حملات عراقیها با استفاده از تسلیحات و خودروهایی که توسط دولت آمریکا در اختیار پلیس عراق گذاشته شده بود انجام شد، بلکه فراتر از آن، در هر دو نوبت نیروهای آمریکا صحنه حمله به اشرف را لحظاتی قبل از حمله ترک کردند تا نتوانند برای توقف این جنایت هیچ کاری را انجام دهند.
آیا قول ما این بود؟ قطعاً که اینطور نبود، بلکه برعکس نقطه مقابل تعهد ما بود، و ژنرالی که از جانب کل آمریکا و ۳۰۰ میلیون جمعیت آن صحبت میکرد، این تعهد را به آنها داده است.
و آیا بعد از آن در حمایت از اشرفیان هیچ اقدامی کردهایم؟ آیا ما موضعگیری کردیم و گفتیم که بگذارید ببینیم، به چه دلیل این اقدامات (کمیساریا) در خود اشرف انجام نمیشود و چرا باید اصلاً اشرف بسته بشود؟ هدف چیست؟ خطاب به دولت عراق بگوییم هدف از این اقداماتتان چیست؟ چه حقی دارید؟ چه منفعت امنیت عراق یا هرچیز دیگری هست که دنبال بستن اشرف هستید؟
در اصل، از همان ابتدا هیچ نیازی برای بستن اشرف نبوده است و دولت آمریکا میباید از ساکنین پشتیبانی میکرد، باید از تعهدمان پشتیبانی میکرد و میگفت خیر قبول نداریم.
ما چطور میخواهیم امنیت ساکنین را تضمین کنیم؟ این اعتقاد من است که ما باید یکی از این دو کار را میکردیم. اول اینکه یک نیروی کوچک از تفنگداران دریایی آمریکا را نگه میداشتیم که از اشرف حفاظت کنند تازمانیکه همه آنها از کشور خارج میشدند. پس ما به راحتی میتوانستیم اینکار را انجام بدهیم و به تعهدمان عمل کرده باشیم. یکی از مفتخرترین لحظههای من موقعی هست که پرزیدنت گفت ما اجازه نخواهیم داد ساکنین بنغازی به نسل کشی منجر بشوند و قدرت ارتش آمریکا و قدرت ناتو باعث خواهد شد که جلو اینکار گرفته بشود و ما اینکار را کردیم. ما یکی از بدترین دیکتاتوریها را سرنگون کردیم.
ما ولی هیچ قراردادی با مردم بنغازی نبسته بودیم. ما هیچگاه هیچ قولی به آنها نداده بودیم. اما ما، به عنوان آمریکا، اعتقاد داشتیم که کار درست این است و لذا انجامش دادیم. ما یک قرارداد با ساکنین اشرف بستهایم، برای آنها بسیار مشروعتر است که انتظار کمک و حفاظت ما را داشته باشند تا مردم بنغازی. ولی به آنها پشت کردیم.
بنابر این بله درست است زمان آن فرا رسیده است که ایالات متحده آمریکا قد برافرازد و به تعهدات خودش عمل کند. حالا زمان آن فرا رسیده که نه تنها به تعهداتمان در رابطه با ساکنین اشرف عمل کنیم، بلکه اکنون زمان آن فرا رسیده است که نسبت به بیش از ۴۰۰۰ سرباز آمریکایی که در عراق جان خودشان را از دست دادند به تعهداتمان عمل کنیم.
من قبلاً اینرا گفتهام که بعنوان فرماندار پنسیلوانیا که من فرمانده کل قوای گارد ملی پنسیلوانیا بودم. هیچ گارد ملی ای در آمریکا بیشتر از گارد ملی پنسیلوانیا زنان و مردانش جانشان را در عراق از دست ندادند.
کار من این بود که خانواده ها را دلداری بدهم و دلجویی کنم و بگویم که پسران آنها و در یک مورد، دختر آنها جانش را بهخاطر ایجاد دموکراسی از دست داد و اینکه عراق تبدیل به یک محیط بهتری بشود. من نمیدانم که اگر الآن بخواهم با این خانوادهها حرف بزنم، با توجه به آنچه اکنون از سیر تحولات میدانم، من چه چیزی دارم که به آنها بگویم؟
بنابراین اکنون زمان عمل کردن ماست. خوب این عمل چه بایستی باشد؟ اول و قبل از هرچیز ما نباید بگذاریم کمپ لیبرتی تبدیل به یک زندان شود. نباید. این باید مسئولیت شماره یک ایالات متحده آمریکا باشد. این باید مسئولیت شماره یک ملل متحد باشد.
من خیلی خوشحال خواهم شدم که کمیساریای عالی پناهندگی گفت آزادی ترددات پایه است. بخاطر اینکه همه تعریف میکنند که اینجا یک کمپ پناهندگی هست و اینکه با استانداردهای یک کمپ پناهندگی مطابقت دارد. فرق بین یک کمپ پناهندگی معمولی با چیزی که در کمپ لیبرتی دارند عرضه میکنند چیست؟
در اینجا عراقیها بالصراحه گفتهاند که ساکنین آزادی تردد ندارند، باید در این محیط بسیار محدود و محصور برای همیشه زندگی کنند.
ما باید اصرار کنیم، همانطور که کمیساریای عالی پناهندگان تأکید کرده است، آمریکا باید اصرار کند که باید آزادی تردد باشد، ما باید اصرار و تأکید کنیم که یادداشت تفاهم باید اجرا شود. هنوز پای هیچکدام از ساکنین اشرف به کمپ لیبرتی نرسیده است یادداشت تفاهم کنار گذاشته شده است. یادداشت تفاهم به وضوح میگوید که ساکنین میتوانند اموال منقول و ماشینهایشان را ببرند. حالا عراقیها زیر آن زدهاند و میگویند نمیشود.
اکنون زمان آن فرا رسیده برای ما، برای ایالات متحده آمریکا، که به ملل متحد بپیوندیم و صدایمان را متحد و بلند کنیم و از هر اهرمی استفاده کنیم. من با سفیر گینزبرگ موافق هستم که ما باید اهرم داشته باشیم روی این رژیم و آنرا اعمال کنیم. زمان آن فرا رسیده است که صدایمان شنیده شود. زمان آن رسیده است که بگوییم هیچکس (از اشرف) نرود، هیچکس آنجا را ترک نخواهد کرد تا زمانیکه توافقات یادداشت تفاهم انجام گیرد و دولت عراق به تعهدات یادداشت تفاهم تن بدهد و اجازه آزادی تردد را بدهد.
سپس زمان آن است که مجاهدین را از لیست خارج کنیم. اگر شما مستمراً به این جلسات آمده باشید اینرا از من شنیدهاید که گفته بودم بهتر است مقوله خروج از لیست را موقتاً در اولویت پایینتری قرار بدهیم و مهمترین چیز کنونی سلامت ساکنین است.
اما من دیگر به این اعتقاد ندارم. بگذارید بگویم که چرا.
همه شما بهتر از من می دانید که خبرگزاری فارس چیست. سفیر رژیم ایران در عراق که اگر اسمش را درست تلفظ کنم، داناییفر، بگذارید مستقیم این چند کد را برایتان بخوانم.
سفیر جمهوری اسلامی ایران در عراق تأکید دارد که در ملاقاتهایی که با نمایندگان دولت عراق داشته تأکید داشته که ملل متحد مجاهدین خلق را یک سازمان تروریستی میداند و تحت هیچ شرایطی از آن حمایت نخواهد کرد. بعد ادامه میدهد. داناییفر به مقامات آمریکا اشاره کرده که از تروریستها حمایت میکنند، یعنی همه ما که اینجا هستیم، به ما اشاره میکند و میگوید: گروه تروریستی مجاهدین خلق ایران در طی چند سال گذشته مستمراً توسط ایالات متحده آمریکا و عناصر غربی حمایت شده است. ولی این اکنون جالب است که دولت آمریکا اعلام کرده است که آماده نیست که حتی یک عضو این گروه تروریستی را بپذیرد و تحت هیچ شرایطی آنها را به خاک آمریکا راه نخواهد داد. بعد ادامه میدهد که پذیرش اعضای تروریستی این گروه توسط رژیم ایران شامل رهبران آن نمیشود و عفو شامل کسانی که دستشان به خون آغشته نشده میباشد.
بنابراین معنای این حرفها این است که این ایده که ما همه ساکنین اشرف را به لیبرتی ببریم و هیچ دستگیری نباشد درست نیست و خود رژیم جلوجلو هشدار داده است.
پاسخ و عکس العمل ما به این حرفهای داناییفر چه بود؟ همان روزی که این خبر اتفاق افتاد ما اینرا به دن فرید گفتیم، پاسخ او این بود که توجهی نکنید، ایرانیان همیشه زیاد غلو میکنند. حقیقت را نمیگویند و حرفشان را باور نکنید!!
این حل مشکل نیست. این پاسخگویی آمریکا به مسئولیتهایش نیست. زمان آن رسیده است که حتی فقط و فقط بخاطر این موضعگیریهای رژیم هم که شده مجاهدین را از لیست خارج کنید.
ما فکر میکنیم که اکنون زمان عمل فرا رسیده است.
وقتی که همه شواهد در سال۲۰۰۸ آخرین باری که وزیر کاندولیزا رایس از خروج مجاهدین خودداری کرده بود، دادگاه درجریان قرار گرفت که هیچ مدرکی وجود ندارد.
حالا اگر در سال ۲۰۱۲ مدارک را بررسی کنند، فکر میکنید که نتیجه چیست؟ هیچ مدرکی وجود نخواهد داشت. لذا زمان آن فرا رسیده که برخیزیم و بگوییم که این یک سازمان تروریستی نیست. هیچ مدرکی که خلاف اینرا ثابت کند وجود ندارد.
لذا مجاهدین را از لیست خارج کنید. نمایندگان زیادی به اینجا آمدند و همهشان حرفشان را زدند و لایحههایشان را تصویب کردند. اینها همه اقدامات خوبی هستند. آنها همه فشارهای خوبی بعنوان فشار فزاینده هستند. اما زمان آن فرا رسیده ـ سناتور دیماتو گفت که لایحه ای خواهد بود تقریباً مطابق حرفهایی که سفیر گینزبرگ زد. تنها راهی که میشود به آنها ضربه زد این است که به آنها به جایی ضربه بزنیم که مؤثر باشد.
آیا ما به قول خودمان عمل کردهایم؟ مطلقاً خیر. شاید تا سال۲۰۰۹ ما کارمان را به بهترین صورت انجام دادیم. اما به یکباره، در سال۲۰۰۹، وقتی که ما حفاظت را به عراقیها منتقل کردیم، همه مسئولیتهای اقدامات نظامی و پلیس را به عراقیها منتقل کرده و از قولی که داده بودیم دست شستیم.
بله حرف سناتور دیماتو درست است. در سال ۲۰۰۹ و ۲۰۱۱ نه تنها حملات عراقیها با استفاده از تسلیحات و خودروهایی که توسط دولت آمریکا در اختیار پلیس عراق گذاشته شده بود انجام شد، بلکه فراتر از آن، در هر دو نوبت نیروهای آمریکا صحنه حمله به اشرف را لحظاتی قبل از حمله ترک کردند تا نتوانند برای توقف این جنایت هیچ کاری را انجام دهند.
آیا قول ما این بود؟ قطعاً که اینطور نبود، بلکه برعکس نقطه مقابل تعهد ما بود، و ژنرالی که از جانب کل آمریکا و ۳۰۰ میلیون جمعیت آن صحبت میکرد، این تعهد را به آنها داده است.
و آیا بعد از آن در حمایت از اشرفیان هیچ اقدامی کردهایم؟ آیا ما موضعگیری کردیم و گفتیم که بگذارید ببینیم، به چه دلیل این اقدامات (کمیساریا) در خود اشرف انجام نمیشود و چرا باید اصلاً اشرف بسته بشود؟ هدف چیست؟ خطاب به دولت عراق بگوییم هدف از این اقداماتتان چیست؟ چه حقی دارید؟ چه منفعت امنیت عراق یا هرچیز دیگری هست که دنبال بستن اشرف هستید؟
در اصل، از همان ابتدا هیچ نیازی برای بستن اشرف نبوده است و دولت آمریکا میباید از ساکنین پشتیبانی میکرد، باید از تعهدمان پشتیبانی میکرد و میگفت خیر قبول نداریم.
ما چطور میخواهیم امنیت ساکنین را تضمین کنیم؟ این اعتقاد من است که ما باید یکی از این دو کار را میکردیم. اول اینکه یک نیروی کوچک از تفنگداران دریایی آمریکا را نگه میداشتیم که از اشرف حفاظت کنند تازمانیکه همه آنها از کشور خارج میشدند. پس ما به راحتی میتوانستیم اینکار را انجام بدهیم و به تعهدمان عمل کرده باشیم. یکی از مفتخرترین لحظههای من موقعی هست که پرزیدنت گفت ما اجازه نخواهیم داد ساکنین بنغازی به نسل کشی منجر بشوند و قدرت ارتش آمریکا و قدرت ناتو باعث خواهد شد که جلو اینکار گرفته بشود و ما اینکار را کردیم. ما یکی از بدترین دیکتاتوریها را سرنگون کردیم.
ما ولی هیچ قراردادی با مردم بنغازی نبسته بودیم. ما هیچگاه هیچ قولی به آنها نداده بودیم. اما ما، به عنوان آمریکا، اعتقاد داشتیم که کار درست این است و لذا انجامش دادیم. ما یک قرارداد با ساکنین اشرف بستهایم، برای آنها بسیار مشروعتر است که انتظار کمک و حفاظت ما را داشته باشند تا مردم بنغازی. ولی به آنها پشت کردیم.
بنابر این بله درست است زمان آن فرا رسیده است که ایالات متحده آمریکا قد برافرازد و به تعهدات خودش عمل کند. حالا زمان آن فرا رسیده که نه تنها به تعهداتمان در رابطه با ساکنین اشرف عمل کنیم، بلکه اکنون زمان آن فرا رسیده است که نسبت به بیش از ۴۰۰۰ سرباز آمریکایی که در عراق جان خودشان را از دست دادند به تعهداتمان عمل کنیم.
من قبلاً اینرا گفتهام که بعنوان فرماندار پنسیلوانیا که من فرمانده کل قوای گارد ملی پنسیلوانیا بودم. هیچ گارد ملی ای در آمریکا بیشتر از گارد ملی پنسیلوانیا زنان و مردانش جانشان را در عراق از دست ندادند.
کار من این بود که خانواده ها را دلداری بدهم و دلجویی کنم و بگویم که پسران آنها و در یک مورد، دختر آنها جانش را بهخاطر ایجاد دموکراسی از دست داد و اینکه عراق تبدیل به یک محیط بهتری بشود. من نمیدانم که اگر الآن بخواهم با این خانوادهها حرف بزنم، با توجه به آنچه اکنون از سیر تحولات میدانم، من چه چیزی دارم که به آنها بگویم؟
بنابراین اکنون زمان عمل کردن ماست. خوب این عمل چه بایستی باشد؟ اول و قبل از هرچیز ما نباید بگذاریم کمپ لیبرتی تبدیل به یک زندان شود. نباید. این باید مسئولیت شماره یک ایالات متحده آمریکا باشد. این باید مسئولیت شماره یک ملل متحد باشد.
من خیلی خوشحال خواهم شدم که کمیساریای عالی پناهندگی گفت آزادی ترددات پایه است. بخاطر اینکه همه تعریف میکنند که اینجا یک کمپ پناهندگی هست و اینکه با استانداردهای یک کمپ پناهندگی مطابقت دارد. فرق بین یک کمپ پناهندگی معمولی با چیزی که در کمپ لیبرتی دارند عرضه میکنند چیست؟
در اینجا عراقیها بالصراحه گفتهاند که ساکنین آزادی تردد ندارند، باید در این محیط بسیار محدود و محصور برای همیشه زندگی کنند.
ما باید اصرار کنیم، همانطور که کمیساریای عالی پناهندگان تأکید کرده است، آمریکا باید اصرار کند که باید آزادی تردد باشد، ما باید اصرار و تأکید کنیم که یادداشت تفاهم باید اجرا شود. هنوز پای هیچکدام از ساکنین اشرف به کمپ لیبرتی نرسیده است یادداشت تفاهم کنار گذاشته شده است. یادداشت تفاهم به وضوح میگوید که ساکنین میتوانند اموال منقول و ماشینهایشان را ببرند. حالا عراقیها زیر آن زدهاند و میگویند نمیشود.
اکنون زمان آن فرا رسیده برای ما، برای ایالات متحده آمریکا، که به ملل متحد بپیوندیم و صدایمان را متحد و بلند کنیم و از هر اهرمی استفاده کنیم. من با سفیر گینزبرگ موافق هستم که ما باید اهرم داشته باشیم روی این رژیم و آنرا اعمال کنیم. زمان آن فرا رسیده است که صدایمان شنیده شود. زمان آن رسیده است که بگوییم هیچکس (از اشرف) نرود، هیچکس آنجا را ترک نخواهد کرد تا زمانیکه توافقات یادداشت تفاهم انجام گیرد و دولت عراق به تعهدات یادداشت تفاهم تن بدهد و اجازه آزادی تردد را بدهد.
سپس زمان آن است که مجاهدین را از لیست خارج کنیم. اگر شما مستمراً به این جلسات آمده باشید اینرا از من شنیدهاید که گفته بودم بهتر است مقوله خروج از لیست را موقتاً در اولویت پایینتری قرار بدهیم و مهمترین چیز کنونی سلامت ساکنین است.
اما من دیگر به این اعتقاد ندارم. بگذارید بگویم که چرا.
همه شما بهتر از من می دانید که خبرگزاری فارس چیست. سفیر رژیم ایران در عراق که اگر اسمش را درست تلفظ کنم، داناییفر، بگذارید مستقیم این چند کد را برایتان بخوانم.
سفیر جمهوری اسلامی ایران در عراق تأکید دارد که در ملاقاتهایی که با نمایندگان دولت عراق داشته تأکید داشته که ملل متحد مجاهدین خلق را یک سازمان تروریستی میداند و تحت هیچ شرایطی از آن حمایت نخواهد کرد. بعد ادامه میدهد. داناییفر به مقامات آمریکا اشاره کرده که از تروریستها حمایت میکنند، یعنی همه ما که اینجا هستیم، به ما اشاره میکند و میگوید: گروه تروریستی مجاهدین خلق ایران در طی چند سال گذشته مستمراً توسط ایالات متحده آمریکا و عناصر غربی حمایت شده است. ولی این اکنون جالب است که دولت آمریکا اعلام کرده است که آماده نیست که حتی یک عضو این گروه تروریستی را بپذیرد و تحت هیچ شرایطی آنها را به خاک آمریکا راه نخواهد داد. بعد ادامه میدهد که پذیرش اعضای تروریستی این گروه توسط رژیم ایران شامل رهبران آن نمیشود و عفو شامل کسانی که دستشان به خون آغشته نشده میباشد.
بنابراین معنای این حرفها این است که این ایده که ما همه ساکنین اشرف را به لیبرتی ببریم و هیچ دستگیری نباشد درست نیست و خود رژیم جلوجلو هشدار داده است.
پاسخ و عکس العمل ما به این حرفهای داناییفر چه بود؟ همان روزی که این خبر اتفاق افتاد ما اینرا به دن فرید گفتیم، پاسخ او این بود که توجهی نکنید، ایرانیان همیشه زیاد غلو میکنند. حقیقت را نمیگویند و حرفشان را باور نکنید!!
این حل مشکل نیست. این پاسخگویی آمریکا به مسئولیتهایش نیست. زمان آن رسیده است که حتی فقط و فقط بخاطر این موضعگیریهای رژیم هم که شده مجاهدین را از لیست خارج کنید.
ما فکر میکنیم که اکنون زمان عمل فرا رسیده است.
وقتی که همه شواهد در سال۲۰۰۸ آخرین باری که وزیر کاندولیزا رایس از خروج مجاهدین خودداری کرده بود، دادگاه درجریان قرار گرفت که هیچ مدرکی وجود ندارد.
حالا اگر در سال ۲۰۱۲ مدارک را بررسی کنند، فکر میکنید که نتیجه چیست؟ هیچ مدرکی وجود نخواهد داشت. لذا زمان آن فرا رسیده که برخیزیم و بگوییم که این یک سازمان تروریستی نیست. هیچ مدرکی که خلاف اینرا ثابت کند وجود ندارد.
لذا مجاهدین را از لیست خارج کنید. نمایندگان زیادی به اینجا آمدند و همهشان حرفشان را زدند و لایحههایشان را تصویب کردند. اینها همه اقدامات خوبی هستند. آنها همه فشارهای خوبی بعنوان فشار فزاینده هستند. اما زمان آن فرا رسیده ـ سناتور دیماتو گفت که لایحه ای خواهد بود تقریباً مطابق حرفهایی که سفیر گینزبرگ زد. تنها راهی که میشود به آنها ضربه زد این است که به آنها به جایی ضربه بزنیم که مؤثر باشد.
برد شرمن: من برد شرمن
نماینده کنگره از کالیفرنیا هستم. بسیار مفتخرم که در اینجا در حضور این سخنرانان
برجسته هستم و بعد از فرماندار اد رندل صحبت میکنم و همچنین درگیر موضوعی باشم که
جان بولتون و هاوارد دین را متحد میکند. بسیار عالی است که در کنار این تعداد از
مدافعان دموکراسی در ایران هستم.
نیروهای آمریکایی پس از ۹سال حضور، عراق را ترک کردند، اگرچه ما هنوز در آنجا مسئولیت داریم که آن هم در قبال ساکنان کمپ اشرف است.
وزیر امور خارجه کلینتون به نتیجه رسیدن توافقی را در دسامبر ۲۰۱۱ بین دولت عراق و دولت آمریکا پیرامون جابهجایی موقت اعضای مجاهدین در کمپ اشرف اعلام کرد و تأکید نمود که این جابهجایی باید از حمایت کامل ساکنان کمپ برخوردار باشد.
واضح است که نحوه اجرای این توافق، از این نوع حمایت (ساکنان) برخوردار نیست. بخشی از توافق در رابطه با نقل مکان ساکنان به کمپ لیبرتی در نزدیکی بغداد است. متأسفانه دولت عراق در این رابطه از اعتبار کمی برخوردار است چرا که در سالهای اخیر علیه ساکنان کمپ اعمال خشونت کرده است.
و ما می دانیم که مالکی از جانب ملاهای حاکم بر ایران تحت فشار قرار گرفته است تا با حسن نیت رفتار نکند.
ما به ساکنان کمپ اشرف قول دادیم که از آنها در برابر هرگونه تهدیدی حفاظت خواهیم کرد. ما باید دقیقاً همین کار را انجام دهیم. هزار زن در آنجا حضور دارند. این افراد سلاحهای خود را به آمریکا تحویل دادند و ما به آنها قول حفاظت دادیم و باید به آن وفا کنیم.
مساحت کمپ لیبرتی کم شده است. ما خبرهایی در مورد ساختن دیوارهای بتونی شنیدهایم. این امر شباهت به یک کمپ پناهندگی را تداعی نمیکند. بلکه گویای یک جابهجایی اجباری به یک کمپ زندانگونه است و این اشتباه است.
آیا بعد از نقل مکان به کمپ لیبرتی ساکنان کمپ اشرف به وکلا و خانوادههایشان دسترسی خواهند داشت؟ اصلاً هدف از این نقشههای جابهجایی چیست؟ و مهمتر از همه، به چه دلیل کارمندان سازمان ملل متحد اجازه مصاحبه با ساکنان کمپ اشرف در مقطع کنونی را ندارند؟
بهنظر میرسد دولت عراق با رژیم تهران همکاری میکند تا حلقه فشار را بر روی مجاهدین خلق ایران تنگتر کند.
راهحل این موضوع روشن است. دادگاه پرونده را بررسی کرده است. فرماندار رندل هم آن را دیده است. من حامی اصلی قطعنامه از حزب دموکرات هستم و میخواهم از خانم رزلهتینن تشکر کنم که حامی اصلی قطعنامه۲۳۱ مجلس نمایندگان بود که اواخر سال گذشته مطرح شد. این قطعنامه خواهان اتخاذ تمامی اقدامات لازم برای حمایت از تعهدات آمریکاست تا از حفاظت ساکنان کمپ اشرف اطمینان حاصل شود.
مفاد مشابهی نیز در قانون کاهش تهدیدات رژیم ایران که من نیز در تدوین و تصویب آن نقش داشتم و در دسامبر سال گذشته به تصویب رسید گنجانده شد. مجلس نمایندگان آمریکا این قانون را تصویب نمود که سیاست آمریکا را اینگونه تعیین کند که از عراق بخواهد تا به تعهدات خود در قبال حصول اطمینان جهت سلامت ساکنان کمپ اشرف عمل کند و از بازگرداندن اجباری ساکنان به ایران ممانعت نماید و تا زمانیکه کمیساریای عالی پناهندگان سازمان ملل متحد بتواند پروسه پذیرش پناهندگی را تکمیل کند کمپ اشرف را نبندد و ساکنان کمپ اشرف را بهعنوان پناهنده سیاسی بهرسمیت بشناسد، کسانیکه قصد بازگشت به ایران را ندارند که این البته شامل همه ساکنان کمپ اشرف میشود.
برای حفاظت از ساکنان اشرف، وزارت خارجه باید با سازمان ملل متحد و عراق برای تدوین یک پروتکل کتبی همکاری کند. باید یک پروتکل کتبی حاصل شود که استقرار ساکنان اشرف را حاصل نموده و امنیت آنها توسط سازمان ملل متحد و دولتهای آمریکا و عراق را تضمین نماید.
بدون امضای چنین توافق روشنی جابهجایی ساکنان به کمپ لیبرتی، موجب یک جنایت را فراهم خواهد آورد که مشابه آنرا ما در آوریل ۲۰۱۱ شاهد بودیم.
عراق دارای منابع نفتی زیادی است. سال گذشته طبق آخرین آمارها نزدیک به ۳۸میلیارد دلار فروش داشت و اکنون این رقم افزایش یافته است. اما آمریکا همچنان سخاوتمندانه ۲میلیارد دلار به آن کمک مالی میکند. فکر نکنم بتوان به کشوری کمک مالی ارائه داد که مسئولیتهای خود در قبال حقوق بشر را نادیده میگیرد.
نامگذاری وزارت امور خارجه مشکلساز است چرا که یافتن مکانی برای ساکنان کمپ اشرف بهعنوان پناهندگان سیاسی را دشوار میسازد و این علامت را به عراق میدهد که لازم نیست به حقوق بشر احترام بگذارد.
این نامگذاری از ابتدا هم بر پایه حقایق صورت نگرفت. بلکه در خلال نقشهیی اتفاق افتاد که قرار بود نوعی حسننیت و هماهنگی و دوستی بین واشینگتن و رژیم تهران برقرار سازد. اما این طرح تا چه حد موفق بوده است؟
به همین خاطر من خوشحالم که دادگاه در این مسأله وارد شده است و باید اصرار ورزیده شود که این تصمیم بر مبنای حقایق و نه بر اساس نقشه غیرمنطقی مشتی دیپلومات گمراه اتخاذ شود که خیال میکنند با لیستگذاری مجاهدین نوعی رژیم ایدهآل در تهران بهوجود خواهد آمد.
من در کمیته امور خارجی در مارس۲۰۱۱ به وزیر کلینتون فشار آوردم که شخصاً این تصمیم را بررسی کند و در اواخر سال هم به وزیر فشار آوردم تا از ساکنان کمپ اشرف حفاظت شود.
من همچنان منتظر تصمیم وزارت خارجه هستم. دادگاه همچنان منتظر تصمیم وزارت خارجه است و وقتش رسیده که وزارت خارجه وظیفه اش را انجام دهد.
من چشم انتظار روزی هستم که ساکنان کمپ اشرف در صلح و امنیت زندگی کنند و مخصوصاً بهدنبال روزی هستم که آنها بهعنوان شهروندان کامل در یک ایران آزاد، امن و دموکراتیک زندگی کنند.
نیروهای آمریکایی پس از ۹سال حضور، عراق را ترک کردند، اگرچه ما هنوز در آنجا مسئولیت داریم که آن هم در قبال ساکنان کمپ اشرف است.
وزیر امور خارجه کلینتون به نتیجه رسیدن توافقی را در دسامبر ۲۰۱۱ بین دولت عراق و دولت آمریکا پیرامون جابهجایی موقت اعضای مجاهدین در کمپ اشرف اعلام کرد و تأکید نمود که این جابهجایی باید از حمایت کامل ساکنان کمپ برخوردار باشد.
واضح است که نحوه اجرای این توافق، از این نوع حمایت (ساکنان) برخوردار نیست. بخشی از توافق در رابطه با نقل مکان ساکنان به کمپ لیبرتی در نزدیکی بغداد است. متأسفانه دولت عراق در این رابطه از اعتبار کمی برخوردار است چرا که در سالهای اخیر علیه ساکنان کمپ اعمال خشونت کرده است.
و ما می دانیم که مالکی از جانب ملاهای حاکم بر ایران تحت فشار قرار گرفته است تا با حسن نیت رفتار نکند.
ما به ساکنان کمپ اشرف قول دادیم که از آنها در برابر هرگونه تهدیدی حفاظت خواهیم کرد. ما باید دقیقاً همین کار را انجام دهیم. هزار زن در آنجا حضور دارند. این افراد سلاحهای خود را به آمریکا تحویل دادند و ما به آنها قول حفاظت دادیم و باید به آن وفا کنیم.
مساحت کمپ لیبرتی کم شده است. ما خبرهایی در مورد ساختن دیوارهای بتونی شنیدهایم. این امر شباهت به یک کمپ پناهندگی را تداعی نمیکند. بلکه گویای یک جابهجایی اجباری به یک کمپ زندانگونه است و این اشتباه است.
آیا بعد از نقل مکان به کمپ لیبرتی ساکنان کمپ اشرف به وکلا و خانوادههایشان دسترسی خواهند داشت؟ اصلاً هدف از این نقشههای جابهجایی چیست؟ و مهمتر از همه، به چه دلیل کارمندان سازمان ملل متحد اجازه مصاحبه با ساکنان کمپ اشرف در مقطع کنونی را ندارند؟
بهنظر میرسد دولت عراق با رژیم تهران همکاری میکند تا حلقه فشار را بر روی مجاهدین خلق ایران تنگتر کند.
راهحل این موضوع روشن است. دادگاه پرونده را بررسی کرده است. فرماندار رندل هم آن را دیده است. من حامی اصلی قطعنامه از حزب دموکرات هستم و میخواهم از خانم رزلهتینن تشکر کنم که حامی اصلی قطعنامه۲۳۱ مجلس نمایندگان بود که اواخر سال گذشته مطرح شد. این قطعنامه خواهان اتخاذ تمامی اقدامات لازم برای حمایت از تعهدات آمریکاست تا از حفاظت ساکنان کمپ اشرف اطمینان حاصل شود.
مفاد مشابهی نیز در قانون کاهش تهدیدات رژیم ایران که من نیز در تدوین و تصویب آن نقش داشتم و در دسامبر سال گذشته به تصویب رسید گنجانده شد. مجلس نمایندگان آمریکا این قانون را تصویب نمود که سیاست آمریکا را اینگونه تعیین کند که از عراق بخواهد تا به تعهدات خود در قبال حصول اطمینان جهت سلامت ساکنان کمپ اشرف عمل کند و از بازگرداندن اجباری ساکنان به ایران ممانعت نماید و تا زمانیکه کمیساریای عالی پناهندگان سازمان ملل متحد بتواند پروسه پذیرش پناهندگی را تکمیل کند کمپ اشرف را نبندد و ساکنان کمپ اشرف را بهعنوان پناهنده سیاسی بهرسمیت بشناسد، کسانیکه قصد بازگشت به ایران را ندارند که این البته شامل همه ساکنان کمپ اشرف میشود.
برای حفاظت از ساکنان اشرف، وزارت خارجه باید با سازمان ملل متحد و عراق برای تدوین یک پروتکل کتبی همکاری کند. باید یک پروتکل کتبی حاصل شود که استقرار ساکنان اشرف را حاصل نموده و امنیت آنها توسط سازمان ملل متحد و دولتهای آمریکا و عراق را تضمین نماید.
بدون امضای چنین توافق روشنی جابهجایی ساکنان به کمپ لیبرتی، موجب یک جنایت را فراهم خواهد آورد که مشابه آنرا ما در آوریل ۲۰۱۱ شاهد بودیم.
عراق دارای منابع نفتی زیادی است. سال گذشته طبق آخرین آمارها نزدیک به ۳۸میلیارد دلار فروش داشت و اکنون این رقم افزایش یافته است. اما آمریکا همچنان سخاوتمندانه ۲میلیارد دلار به آن کمک مالی میکند. فکر نکنم بتوان به کشوری کمک مالی ارائه داد که مسئولیتهای خود در قبال حقوق بشر را نادیده میگیرد.
نامگذاری وزارت امور خارجه مشکلساز است چرا که یافتن مکانی برای ساکنان کمپ اشرف بهعنوان پناهندگان سیاسی را دشوار میسازد و این علامت را به عراق میدهد که لازم نیست به حقوق بشر احترام بگذارد.
این نامگذاری از ابتدا هم بر پایه حقایق صورت نگرفت. بلکه در خلال نقشهیی اتفاق افتاد که قرار بود نوعی حسننیت و هماهنگی و دوستی بین واشینگتن و رژیم تهران برقرار سازد. اما این طرح تا چه حد موفق بوده است؟
به همین خاطر من خوشحالم که دادگاه در این مسأله وارد شده است و باید اصرار ورزیده شود که این تصمیم بر مبنای حقایق و نه بر اساس نقشه غیرمنطقی مشتی دیپلومات گمراه اتخاذ شود که خیال میکنند با لیستگذاری مجاهدین نوعی رژیم ایدهآل در تهران بهوجود خواهد آمد.
من در کمیته امور خارجی در مارس۲۰۱۱ به وزیر کلینتون فشار آوردم که شخصاً این تصمیم را بررسی کند و در اواخر سال هم به وزیر فشار آوردم تا از ساکنان کمپ اشرف حفاظت شود.
من همچنان منتظر تصمیم وزارت خارجه هستم. دادگاه همچنان منتظر تصمیم وزارت خارجه است و وقتش رسیده که وزارت خارجه وظیفه اش را انجام دهد.
من چشم انتظار روزی هستم که ساکنان کمپ اشرف در صلح و امنیت زندگی کنند و مخصوصاً بهدنبال روزی هستم که آنها بهعنوان شهروندان کامل در یک ایران آزاد، امن و دموکراتیک زندگی کنند.
لوئیس فری: از شما بسیار
متشکرم. خانمها و آقایان، سخنرانان محترم جلسه!
این افتخار بزرگی است که امروز عصر در کنار شما باشم. اجازه بدهید از شما بخاطر حمایت و رهبری و شهامت اخلاقی و خصوصاً رهبری فعالی که از سوی اعضای کنگره دیدهایم و امروز در اینجا بودهاند تشکر کنم. اعضای سابق مجلس، دوستان ما در اینجا، همکاران، سناتور دمانو، فرماندار رندل و من طی سال گذشته دوستان نزدیکی شدهایم. میدانید که من روزهای زیادی را در جلسات استماع گذراندهام و در مقابل اعضای کنگره سؤال جواب دادهام. وقتی من واشینگتن را پس از ۸ سال ترک کردم، همکاران من گفتند که ما آمارگیری کردیم و شما بیش از هر رئیس ارگان دولتی دیگر در جلسات استماع پاسخ گفتهاید. من به دو کمیته اطلاعاتی، دو کمیته قضایی، دو کمیته اختصاص بودجه و هر کس دیگر که مایل بود مرا به اینجا فرابخواند گزارش دادهام. بنابراین من تجربه زیادی بعنوان یک شاهد دارم و ما نیز امروز در این ظرفیت با شما صحبت میکنیم.
ما اساساً بعنوان شاهد در اینجا ظاهر شدهایم، کسانیکه پشت این کارزار قرار گرفتهاند. شما از تعدادی از انسانهای واقعاً گوناگون اظهارنظر شنیدهاید. فکر نکنم آرمان دیگری را سراغ داشته باشم که اینطور گروهی از انسانهای خارقالعاده را دور هم گردآورده باشد. ما نامهیی را بتاریخ ۲۰ ژانویه به وزیر خارجه آمریکا نوشتیم. این نامه اکنون علنی است و شما میتوانید آنرا بخوانید. لیست امضاکنندگان نامه واقعاً شگفتانگیز است. وزیر دادگستری، رؤسای اداره اطلاعات مرکزی، فرماندهان ناتو، فرماندهان نیروی دریایی، سناتورها، فرمانداران، سفرا، مشاوران امنیت ملی. همه ما به یک نتیجه حیاتی رسیدهایم که وضعیت کنونی در کمپ اشرف همانطور که شنیدهاید اضطراری است. ما کشتار را در دو مورد از جانب دولت عراق دیدهایم و رقت انگیز است که ویدئوهایی را میبینیم که در آنها سربازان عراقی با اونیفرمهای ساخت آمریکا، تسلیحات آمریکایی، و آموزش دیده توسط سربازان ما حمله میکنند و در دو نوبت مرتکب قتل عام افراد بیگناه و غیرمسلح میشوند. ضمناً به هنگام این دو حمله، وزیر دفاع آمریکا بطور عجیبی در عراق بسر میبُرد و با نخست وزیر عراق ملاقات میکرد. بنابراین ما تاریخچه طولانی در دست داریم که به صحت نگرانی ما در قبال چشم انداز یک جنایت گواهی میدهد و همانطور که پروفسور درشوویتز تأکید نمود ما یک مزیت بسیار منحصر به فردی از این حیث داریم که شاهدانی وجود دارند. شما شاهدان ماجرا هستید، ما شاهد آنچه گذشت بودهایم و همچنین آنچه ممکن است روی دهد و هدف ما در اینجا این است که اطمینان حاصل کنیم که کشتاری بوقوع نخواهد پیوست. چند اقدام باید انجام شود. و من با سایر سخنرانان هم نظر هستم که ما باید امسال طرح و نقشه را مقداری تغییر دهیم. ما نامهنگاری کرده ایم، در هیأتهای تحریریه بودهایم، فرمانداران در تلویزیون ظاهر شدهاند. ما سخنرانی، بررسی و دفاع کردهایم و سؤالات کسانی که مایل به آگاه شدن از این حقایق مهم بوده اند را پاسخ داده ایم. من خوشحالم که از جانب خودم بگویم ما یک گروه کوچک هدایت کننده متشکل از افراد بسیار برجسته داریم که بر سر این موضوع کار میکنند. دو هفته پیش، من به همراه فرماندار و وزیر سابق امنیت داخلی در مقابل کاخ سفید به اعتراض و شرکت در تظاهرات پرداختیم. آیا میتوانید تصورش را کنید؟ من منابع و دوستانی را همچنان در آژانسهای دولتی دارم. آنها به من چیزی را گفتند که عجیب بود. گفتند در هیأت همراه نخستوزیر مالکی وزیر ترابری او حضور دارد. من پرسیدم «خب چطور؟» و آنها گفتند «نه مثل اینکه متوجه نشدی لوئیس، اسم او عامری است و او فرمانده سابق سپاه بدر پاسداران رژیم ایران است». سپاه پاسداران یک تشکیلات تروریستیِ در اختیار ملایان حاکم بر ایران است.
و اینجا برخی از تصاویری را میبینید که او (عامری) در حال بوسیدن دست خامنهای است. بنابراین چنین فردی در کنار رئیسجمهور در کاخ سفید بود و ما در خارج از آنجا تظاهرات میکردیم.
گفتم من دیگر اختیار دستگیر کردن کسی را ندارم اما خیلی دوست دارم که با این فرد مصاحبه کنم و سؤالاتی را در رابطه با برجهای خُبَر از وی بپرسم، یعنی همان عملیات تروریستی پاسداران که منجر به قتل ۱۹ آمریکایی در ژوئن ۱۹۹۶ شد. حزب الله سعودی این حمله تروریستی فجیع را علیه آمریکا اجرا کرد، ۱۹ افسر نیروی هوایی ما را بهقتل رساندند. مسئولان این حمله توسط سپاه پاسداران در دره بقاع آموزش دیده بودند. آنها مقادیری پول و همچنین پاسپورت خودشان را از سفارت رژیم ایران در دمشق دریافت کردند. ژنرال شریفی نیز بر روی اجرای این عملیات نظارت داشت. وقتی ما تحقیقات را آغاز کردیم و اف.بی.آی افراد مسئول را مورد سؤال قرار داد، آنها همه این نکات را به ما گفتند. ما این یافتهها را به اطلاع مشاور امنیت ملی و رئیسجمهور آمریکا رساندیم و گفتیم که شواهدی در دست داریم (و نه صرفاً اطلاعات)، شواهدی در دست داریم که حاکی از آن است که رژیم ایران از سپاه پاسداران و سازمان عامری در حمله به برجهای خُبَر استفاده کرده و ۱۹ آمریکایی را به قتل رسانده است. یکی از تجربیات شگفت انگیزی که من تا بحال طی مدتی که در واشینگتن بودم داشتم این بود که مشاور امنیت ملی به من گفت: «چه کسی این موضوع را میداند؟» من گفتم «ببخشید؟» او گفت: «چه کسی این اطلاعات را دیده که رژیم ایران مسئول حملات بوده است؟» گفتم «اف.بی.آی این را میداند، وزیر دادگستری که در کنار من نشسته و ۱۰۰ نفر از مأموران اف.بی.آی و الان هم جنابعالی». او گفت «خب این مشکل بزرگی برای ماست». مشکل رژیم ایران بود. مشکل هنوز رژیم ایران است و همانطور که سفیر گینزبرگ گفت این سیاستی بود که نهتنها تاریخ انقضای آن گذشته، بلکه فاسد هم شده است. این سیاست بسیار ساده بود، مبنی بر اینکه اگر ما میخواهیم با رژیم ایران مماشات کنیم باید نام سازمان مجاهدین را در لیست تروریستی خارجی قرار دهیم و در سال ۱۹۹۷ دقیقاً به همین دلیل نام مجاهدین در لیست گنجانده شد. آنها به دولت جمهوریخواه هم گفتند اگر آنها را در لیست حفظ کنید بمبهای کنار جادهیی دیگر باعث کشتن سربازان ما در عراق نخواهند شد. بسیار خوب، این هم که کار نکرد. و حالا یک مشت دلایل دیگر وجود دارد که هیچکس آنها را درک نمیکند. ولی ما یک چیز را خوب میفهمیم. ما میدانیم که بر اساس حقایق و قانون و عدالت، مطلقاً هیچ مبنای حقوقی یا حقیقی برای حفظ نام این سازمان در فهرست گروههای تروریستی خارجی وجود ندارد.
۲۱ نفری که این نامه را امضا کردهاند در شمار برجستهترین متخصصین تروریسم در جهان هستند که هیچ حقایقی در پشتیبانی از این نامگذاری نیافتهاند. مهمتر اینکه حفظ نامگذاری این سازمان یک اقدام صرفاً پاسیو نیست. بلکه باقی ماندن آنها در لیست، همانطور که از سخنرانان دیگر شنیدید، به رژیم ایران و دولت عراق جواز کشتار ساکنان کمپ اشرف را میدهد و این امر مطلقاً ظالمانه است. یعنی لیستگذاری یک امر خنثی و پاسیو نیست بلکه تروریسم را تسهیل میکند.
شاید شاهدان در اینجا چند روز پیش دیده باشند که رؤسای ۱۶ آژانس اطلاعاتی در مقابل کمیته اطلاعات سنا ظاهر شدند. مغزهای متفکر اطلاعاتی در آمریکا در مقابل کمیته اطلاعات ظاهر شدند تا گزارش سالیانه خود را ارائه دهند. ژنرال کلپر در آنجا حضور داشت. من اکثر این افراد را میشناسم و همچنین کسی که اکنون عهدهدار ریاست اف.بی.آی شده است یعنی ژنرال پترائوس. من تصویری ناگهانی در ذهنم تداعی شد که ۲۱ نفر ما در مقابل کمیتهای نشستهایم که ضمناً تمایل به این کار داریم و برخی از ما هم موفق به انجام آن شده اند. اگر۲۱ متخصص را در آنجا تصویر کنید، آنها خواهند گفت که ما فقط کارمان روزنامهخوانی نبوده بلکه حقایق مربوط به تاریخچه و پیشینه سازمان مجاهدین خلق را بررسی و مطالعه کردهایم و مهمتر از همه با خانم رجوی و رهبری این سازمان مصاحبه کردهایم، آنها را آزمایش و تدقیق کردهایم و به این نتیجه رسیدهایم که این یک سازمان تروریستی نیست. من فکر نکنم که اعضایی که در طرف مقابل ما نشسته باشند این ادعا را رد کنند.
بنابراین اکنون ما درگیر یک وضعیت مهمل و نامعقول هستیم. هیچ پاسخی از سوی وزارت امور خارجه دریافت نکردهایم. کسانیکه به واشینگتن میآیند میدانند که واشینگتن بر اساس چه اصولی کار میکند و این اصول مخفی و سری نیستند. در اینجا در کنگره قانون با حقایق و حقایق با سیاست آمیخته میشوند. بگذارید نکته ای را خیلی سریع بگویم و بعد رشته کلام را به سخنرانان دیگر خواهم سپرد. ۲۱ نفری که آن نامه را امضا کرده اند تنها یک نامه را امضا نکرده اند بلکه با هیأتهای تحریریه صحبت کرده اند، در تلویزیون مصاحبه کرده اند و غیره.
اما خانمها و آقایان! هیچ شواهدی وجود ندارد، چون حقایق و قانون کاملاً متضاد با موضع وزارت خارجه و آمریکا حکم میدهند و فکر میکنم در این مقطع دیگر موجبات خجالت آنها را فراهم کرده اند. ما با یکی از سفرا چند روز پیش صحبت میکردیم و او میگفت «من باید به این کشورها سفر کنم و آنها را متقاعد کنم که پناهندگان مجاهدین را قبول کنند». ما گفتیم «آقای سفیر، شاید وکلای شما بتوانند در این امر به شما کمک کنند و لغو این نامگذاری را تکمیل کنند». و من پرسیدم «آیا این یک تناقض نیست که شما به آنجا میروید و میگویید لطفاً این افراد را در کشورهای خود بپذیرید، در حالیکه میدانید آنها در لیست ما هستند؟»
و پاسخ این بود که «این دو موضوع کاملاً جدا از هم هستند». بس کنید! این موضوعات از هم جدا نیستند. بلکه بحث به اعتبار مربوط میشود. مهمتر اینکه به حیثیت و قول آمریکا ربط پیدا میکند.
اما ما شاهدان موضوع هستیم و طوریکه کمپ (لیبرتی) طراحی شده و توسط رژیم عراق کنترل میشود، بوضوح به دستور رژیم ایران، آنرا به یک کمپ زندان گونه و نه یک کمپ پناهندگی تبدیل کرده است
و نکته آخر اینکه یکی از اقدامات دیگر ما این است که در آخرین گفتگوی خود به وزارت خارجه گفتهایم که ببینید ما ژنرال و مأمور اف.بی.آی و وزیر دادگستری و رؤسای اداره مرکزی اطلاعات و مشاورین امنیت ملی رئیسجمهور و سفرا و فرمانداران را در کنار خود داریم. بنابراین چرا ما را به کمپ لیبرتی نمیفرستید و ما از آنجا به نمایندگی از شما بازدید خواهیم کرد. و پیرو پیشنهاد بسیار عالی پروفسور درشوویتز ما بسیار مشتاقیم که به کمپ اشرف برویم تا از آنجا بازدید کنیم و اطمینان حاصل کنیم که مدارک جعلی در آنجا قرار نگیرد، بعد از اینکه این افراد آنجا را به سمت آزادی و رهایی و نه زندان ترک کنند. متشکرم.
این افتخار بزرگی است که امروز عصر در کنار شما باشم. اجازه بدهید از شما بخاطر حمایت و رهبری و شهامت اخلاقی و خصوصاً رهبری فعالی که از سوی اعضای کنگره دیدهایم و امروز در اینجا بودهاند تشکر کنم. اعضای سابق مجلس، دوستان ما در اینجا، همکاران، سناتور دمانو، فرماندار رندل و من طی سال گذشته دوستان نزدیکی شدهایم. میدانید که من روزهای زیادی را در جلسات استماع گذراندهام و در مقابل اعضای کنگره سؤال جواب دادهام. وقتی من واشینگتن را پس از ۸ سال ترک کردم، همکاران من گفتند که ما آمارگیری کردیم و شما بیش از هر رئیس ارگان دولتی دیگر در جلسات استماع پاسخ گفتهاید. من به دو کمیته اطلاعاتی، دو کمیته قضایی، دو کمیته اختصاص بودجه و هر کس دیگر که مایل بود مرا به اینجا فرابخواند گزارش دادهام. بنابراین من تجربه زیادی بعنوان یک شاهد دارم و ما نیز امروز در این ظرفیت با شما صحبت میکنیم.
ما اساساً بعنوان شاهد در اینجا ظاهر شدهایم، کسانیکه پشت این کارزار قرار گرفتهاند. شما از تعدادی از انسانهای واقعاً گوناگون اظهارنظر شنیدهاید. فکر نکنم آرمان دیگری را سراغ داشته باشم که اینطور گروهی از انسانهای خارقالعاده را دور هم گردآورده باشد. ما نامهیی را بتاریخ ۲۰ ژانویه به وزیر خارجه آمریکا نوشتیم. این نامه اکنون علنی است و شما میتوانید آنرا بخوانید. لیست امضاکنندگان نامه واقعاً شگفتانگیز است. وزیر دادگستری، رؤسای اداره اطلاعات مرکزی، فرماندهان ناتو، فرماندهان نیروی دریایی، سناتورها، فرمانداران، سفرا، مشاوران امنیت ملی. همه ما به یک نتیجه حیاتی رسیدهایم که وضعیت کنونی در کمپ اشرف همانطور که شنیدهاید اضطراری است. ما کشتار را در دو مورد از جانب دولت عراق دیدهایم و رقت انگیز است که ویدئوهایی را میبینیم که در آنها سربازان عراقی با اونیفرمهای ساخت آمریکا، تسلیحات آمریکایی، و آموزش دیده توسط سربازان ما حمله میکنند و در دو نوبت مرتکب قتل عام افراد بیگناه و غیرمسلح میشوند. ضمناً به هنگام این دو حمله، وزیر دفاع آمریکا بطور عجیبی در عراق بسر میبُرد و با نخست وزیر عراق ملاقات میکرد. بنابراین ما تاریخچه طولانی در دست داریم که به صحت نگرانی ما در قبال چشم انداز یک جنایت گواهی میدهد و همانطور که پروفسور درشوویتز تأکید نمود ما یک مزیت بسیار منحصر به فردی از این حیث داریم که شاهدانی وجود دارند. شما شاهدان ماجرا هستید، ما شاهد آنچه گذشت بودهایم و همچنین آنچه ممکن است روی دهد و هدف ما در اینجا این است که اطمینان حاصل کنیم که کشتاری بوقوع نخواهد پیوست. چند اقدام باید انجام شود. و من با سایر سخنرانان هم نظر هستم که ما باید امسال طرح و نقشه را مقداری تغییر دهیم. ما نامهنگاری کرده ایم، در هیأتهای تحریریه بودهایم، فرمانداران در تلویزیون ظاهر شدهاند. ما سخنرانی، بررسی و دفاع کردهایم و سؤالات کسانی که مایل به آگاه شدن از این حقایق مهم بوده اند را پاسخ داده ایم. من خوشحالم که از جانب خودم بگویم ما یک گروه کوچک هدایت کننده متشکل از افراد بسیار برجسته داریم که بر سر این موضوع کار میکنند. دو هفته پیش، من به همراه فرماندار و وزیر سابق امنیت داخلی در مقابل کاخ سفید به اعتراض و شرکت در تظاهرات پرداختیم. آیا میتوانید تصورش را کنید؟ من منابع و دوستانی را همچنان در آژانسهای دولتی دارم. آنها به من چیزی را گفتند که عجیب بود. گفتند در هیأت همراه نخستوزیر مالکی وزیر ترابری او حضور دارد. من پرسیدم «خب چطور؟» و آنها گفتند «نه مثل اینکه متوجه نشدی لوئیس، اسم او عامری است و او فرمانده سابق سپاه بدر پاسداران رژیم ایران است». سپاه پاسداران یک تشکیلات تروریستیِ در اختیار ملایان حاکم بر ایران است.
و اینجا برخی از تصاویری را میبینید که او (عامری) در حال بوسیدن دست خامنهای است. بنابراین چنین فردی در کنار رئیسجمهور در کاخ سفید بود و ما در خارج از آنجا تظاهرات میکردیم.
گفتم من دیگر اختیار دستگیر کردن کسی را ندارم اما خیلی دوست دارم که با این فرد مصاحبه کنم و سؤالاتی را در رابطه با برجهای خُبَر از وی بپرسم، یعنی همان عملیات تروریستی پاسداران که منجر به قتل ۱۹ آمریکایی در ژوئن ۱۹۹۶ شد. حزب الله سعودی این حمله تروریستی فجیع را علیه آمریکا اجرا کرد، ۱۹ افسر نیروی هوایی ما را بهقتل رساندند. مسئولان این حمله توسط سپاه پاسداران در دره بقاع آموزش دیده بودند. آنها مقادیری پول و همچنین پاسپورت خودشان را از سفارت رژیم ایران در دمشق دریافت کردند. ژنرال شریفی نیز بر روی اجرای این عملیات نظارت داشت. وقتی ما تحقیقات را آغاز کردیم و اف.بی.آی افراد مسئول را مورد سؤال قرار داد، آنها همه این نکات را به ما گفتند. ما این یافتهها را به اطلاع مشاور امنیت ملی و رئیسجمهور آمریکا رساندیم و گفتیم که شواهدی در دست داریم (و نه صرفاً اطلاعات)، شواهدی در دست داریم که حاکی از آن است که رژیم ایران از سپاه پاسداران و سازمان عامری در حمله به برجهای خُبَر استفاده کرده و ۱۹ آمریکایی را به قتل رسانده است. یکی از تجربیات شگفت انگیزی که من تا بحال طی مدتی که در واشینگتن بودم داشتم این بود که مشاور امنیت ملی به من گفت: «چه کسی این موضوع را میداند؟» من گفتم «ببخشید؟» او گفت: «چه کسی این اطلاعات را دیده که رژیم ایران مسئول حملات بوده است؟» گفتم «اف.بی.آی این را میداند، وزیر دادگستری که در کنار من نشسته و ۱۰۰ نفر از مأموران اف.بی.آی و الان هم جنابعالی». او گفت «خب این مشکل بزرگی برای ماست». مشکل رژیم ایران بود. مشکل هنوز رژیم ایران است و همانطور که سفیر گینزبرگ گفت این سیاستی بود که نهتنها تاریخ انقضای آن گذشته، بلکه فاسد هم شده است. این سیاست بسیار ساده بود، مبنی بر اینکه اگر ما میخواهیم با رژیم ایران مماشات کنیم باید نام سازمان مجاهدین را در لیست تروریستی خارجی قرار دهیم و در سال ۱۹۹۷ دقیقاً به همین دلیل نام مجاهدین در لیست گنجانده شد. آنها به دولت جمهوریخواه هم گفتند اگر آنها را در لیست حفظ کنید بمبهای کنار جادهیی دیگر باعث کشتن سربازان ما در عراق نخواهند شد. بسیار خوب، این هم که کار نکرد. و حالا یک مشت دلایل دیگر وجود دارد که هیچکس آنها را درک نمیکند. ولی ما یک چیز را خوب میفهمیم. ما میدانیم که بر اساس حقایق و قانون و عدالت، مطلقاً هیچ مبنای حقوقی یا حقیقی برای حفظ نام این سازمان در فهرست گروههای تروریستی خارجی وجود ندارد.
۲۱ نفری که این نامه را امضا کردهاند در شمار برجستهترین متخصصین تروریسم در جهان هستند که هیچ حقایقی در پشتیبانی از این نامگذاری نیافتهاند. مهمتر اینکه حفظ نامگذاری این سازمان یک اقدام صرفاً پاسیو نیست. بلکه باقی ماندن آنها در لیست، همانطور که از سخنرانان دیگر شنیدید، به رژیم ایران و دولت عراق جواز کشتار ساکنان کمپ اشرف را میدهد و این امر مطلقاً ظالمانه است. یعنی لیستگذاری یک امر خنثی و پاسیو نیست بلکه تروریسم را تسهیل میکند.
شاید شاهدان در اینجا چند روز پیش دیده باشند که رؤسای ۱۶ آژانس اطلاعاتی در مقابل کمیته اطلاعات سنا ظاهر شدند. مغزهای متفکر اطلاعاتی در آمریکا در مقابل کمیته اطلاعات ظاهر شدند تا گزارش سالیانه خود را ارائه دهند. ژنرال کلپر در آنجا حضور داشت. من اکثر این افراد را میشناسم و همچنین کسی که اکنون عهدهدار ریاست اف.بی.آی شده است یعنی ژنرال پترائوس. من تصویری ناگهانی در ذهنم تداعی شد که ۲۱ نفر ما در مقابل کمیتهای نشستهایم که ضمناً تمایل به این کار داریم و برخی از ما هم موفق به انجام آن شده اند. اگر۲۱ متخصص را در آنجا تصویر کنید، آنها خواهند گفت که ما فقط کارمان روزنامهخوانی نبوده بلکه حقایق مربوط به تاریخچه و پیشینه سازمان مجاهدین خلق را بررسی و مطالعه کردهایم و مهمتر از همه با خانم رجوی و رهبری این سازمان مصاحبه کردهایم، آنها را آزمایش و تدقیق کردهایم و به این نتیجه رسیدهایم که این یک سازمان تروریستی نیست. من فکر نکنم که اعضایی که در طرف مقابل ما نشسته باشند این ادعا را رد کنند.
بنابراین اکنون ما درگیر یک وضعیت مهمل و نامعقول هستیم. هیچ پاسخی از سوی وزارت امور خارجه دریافت نکردهایم. کسانیکه به واشینگتن میآیند میدانند که واشینگتن بر اساس چه اصولی کار میکند و این اصول مخفی و سری نیستند. در اینجا در کنگره قانون با حقایق و حقایق با سیاست آمیخته میشوند. بگذارید نکته ای را خیلی سریع بگویم و بعد رشته کلام را به سخنرانان دیگر خواهم سپرد. ۲۱ نفری که آن نامه را امضا کرده اند تنها یک نامه را امضا نکرده اند بلکه با هیأتهای تحریریه صحبت کرده اند، در تلویزیون مصاحبه کرده اند و غیره.
اما خانمها و آقایان! هیچ شواهدی وجود ندارد، چون حقایق و قانون کاملاً متضاد با موضع وزارت خارجه و آمریکا حکم میدهند و فکر میکنم در این مقطع دیگر موجبات خجالت آنها را فراهم کرده اند. ما با یکی از سفرا چند روز پیش صحبت میکردیم و او میگفت «من باید به این کشورها سفر کنم و آنها را متقاعد کنم که پناهندگان مجاهدین را قبول کنند». ما گفتیم «آقای سفیر، شاید وکلای شما بتوانند در این امر به شما کمک کنند و لغو این نامگذاری را تکمیل کنند». و من پرسیدم «آیا این یک تناقض نیست که شما به آنجا میروید و میگویید لطفاً این افراد را در کشورهای خود بپذیرید، در حالیکه میدانید آنها در لیست ما هستند؟»
و پاسخ این بود که «این دو موضوع کاملاً جدا از هم هستند». بس کنید! این موضوعات از هم جدا نیستند. بلکه بحث به اعتبار مربوط میشود. مهمتر اینکه به حیثیت و قول آمریکا ربط پیدا میکند.
اما ما شاهدان موضوع هستیم و طوریکه کمپ (لیبرتی) طراحی شده و توسط رژیم عراق کنترل میشود، بوضوح به دستور رژیم ایران، آنرا به یک کمپ زندان گونه و نه یک کمپ پناهندگی تبدیل کرده است
و نکته آخر اینکه یکی از اقدامات دیگر ما این است که در آخرین گفتگوی خود به وزارت خارجه گفتهایم که ببینید ما ژنرال و مأمور اف.بی.آی و وزیر دادگستری و رؤسای اداره مرکزی اطلاعات و مشاورین امنیت ملی رئیسجمهور و سفرا و فرمانداران را در کنار خود داریم. بنابراین چرا ما را به کمپ لیبرتی نمیفرستید و ما از آنجا به نمایندگی از شما بازدید خواهیم کرد. و پیرو پیشنهاد بسیار عالی پروفسور درشوویتز ما بسیار مشتاقیم که به کمپ اشرف برویم تا از آنجا بازدید کنیم و اطمینان حاصل کنیم که مدارک جعلی در آنجا قرار نگیرد، بعد از اینکه این افراد آنجا را به سمت آزادی و رهایی و نه زندان ترک کنند. متشکرم.
پروفسور کایرون اسکینر:
روث یکی از دوستان خوب من است و این که امروز با او و سایر دولتمردان و دیپلوماتها
در یک پنل باشم برای من باعث افتخار است. همانطور که یکی دو نفر امروز گفتند و فکر
می کنم سفیر گینزبرگ و روث هم گفتند نسبتاً به تازگی با مسأله مجاهدین آشنا شده
اند. اگر شما این طور هستید، پس من یک کودک هستم. البته من درباره مجاهدین خلق و
وقایع کمپ اشرف برخی چیزها را می دانستم ولی باید به شما بگویم که در یک دانشگاه
آمریکا اینها چیزهایی نیستند که بهطور منظم درس داده شوند و مطالعه شوند. حتی در
کلاسهای مربوط به خاورمیانه. لذا من مجبور بودم که شخصاً حول این مسأله به تحقیق
بپردازم. معمولاً باید ده کتاب را مطالعه کنم تا در مورد هر موضوعی حرفی بزنم. ولی
وقتی شروع کردم که بطور عمیق فکر کنم و مطالعه کنم به این نتیجه رسیدم که سال ۲۰۱۲
سال تصمیم در مورد ایران است.
و من واقعاً به این معتقدم و بیشتر احساس کردم که باید امروز به این گروه بپیوندم زیرا ۲۰۱۲ سال انتخابات ریاست جمهوری آمریکاست و همانطور که میدانید در انتخابات ریاستجمهوری، بهخصوص امسال که رقابت در یک طرف (جمهوریخواهان) بسیار داغ است و وقتی که وارد انتخابات سراسری بشویم حتی داغتر هم خواهد شد، سایر موضوعاتی که در جهان مهم هستند توسط رسانههای آمریکایی مورد توجه قرار نمیگیرند. لذا بیش از هر زمان دیگری مهم است که بتوانیم تا حدی که میتوانیم بیشترین صداها را در مورد این موضوع بلند کنیم که تنها مسألهیی که در مورد ایران مهم است فقط برنامه اتمی، آنطور که میخواهند ما فکر کنیم، نیست. این مرا وادار کرد که به این پنل بپیوندم و در مورد موضوع جدی کمپ اشرف و حقوق بشر صحبت کنم. من مطمئن نبودم که چه چیزی را میتوانم در باره کمپ اشرف اضافه کنم ولی چیزی را که میتوانم اضافه کنم این است که میتوانم به تاریخ آمریکا بپردازم و زمینه عامتری را در مورد مسئولیت اخلاقی مان به عنوان یک ملت مطرح کنم و کمی هم حول استراتژی کلی این دولت صحبت کنم.
آمریکا یک کشور استثنایی است بهخاطر دو وجه تضاد که در تمامی دوران تاریخ این کشور وجود داشتهاند. یک تنش بین راه و رسم و اصول آمریکا. مثلاً یک تنش روشنی بین آزاد اندیشی و حقوق فردی وجود دارد. یک تنش هم بین راه و رسم آمریکایی و مسئولیتهای نهادی بزرگترین دموکراسی چندملیتی که بهخوبی کار میکند، و این که یک قدرت بزرگ با مسئولیتهای فوقالعاده زیادی میباشد. یا به عبارت دیگر، تنها قدرت سیستم بینالمللی است. برخی اوقات ما به آرمانهایمان متمایل میشویم و برخی اوقات به سمت مسئولیتهای نهادینه شدهمان. فکر میکنم وجوه تضادی که الان گفتم جایی است که در این برهه آمریکا در مورد اینکه در مورد موضوع کمپ اشرف و مجاهدین خلق چکار کند، قرار دارد. تجربه منحصر به فرد بودن آمریکا به این معنی است که مسئولیتهای متواضع کننده ای برای این کشور وجود دارند. این به آن معنی نیست که ایالت متحده همواره درست عمل کرده است، ولی به این معنی است که آمریکا شهروندانی آمریکایی دارد، تبعیدیانی و مخالفانی در سراسر جهان هستند که می توانند حرفهای خودمان را برایمان تکرار کنند، همان کلماتی را که خودمان استفاده کردیم. همان سندی را که ارائه کردیم، بیانیه استقلال آمریکا، و از ما تقاضای کمک کنند. زیرا اگر این کشور چیزی باشد و اگر قرار باشد ادامهدار باشد، بهخاطر مجموعهیی از آرمانهاست و نه منافع سیاسی ریشهدار و سیاستمدارانی که مستقر هستند و برما حکومت میکنند.
لذا اجازه بدهید من در باره دو آرمان اولیه صحبت کنم که خودشان را در قانون آمریکا بیان میکنند و به نظر من به نحو عجیبی به این که ما امروز خودمان را در مورد این موضوع مشخص مییابیم ربط دارند. من ابتدا میخواهم در باره دستور شمال غرب در تاریخ ۱۳ ژوییه ۱۷۸۷ صحبت کنم. ممکن است شما فکر کنید که چرا این دستور ذیربط است. چند لحظه تأمل کنید. این دستور مهمترین اقدام قانونگذاری در دوران کنگره اولیه آمریکا در زمانی که در مواد قانون اساسی اولیه آمریکا در حال اجرا بود. این دستور، شرایط را برای حرکت مردم به سمت غرب آمریکا مشخص کرد. این دستور مقرر ساخت که سرزمینهای جدید آزاد باشند و نه ایالتهایی که در آن بردهداری مرسوم باشد. سازش سال ۱۸۲۰ در میسوری را از قبل شکل داد و از قبل نقطه تنش را که منجر به جنگ داخلی شد، پیشبینی کرد. یعنی موضوع بردهداری یا عدم بردهداری در ایالات متحده. همه این کارها توسط یک ملت جدید صورت گرفت که از قبل درگیر بین آرمانها، عقاید و اصول از یک طرف و مسئولیتهای نهادینه شده قدرت از طرف دیگر بود. بحث این نبود که همه موضوعات مربوط به دستور شمال غرب این بود که ما ایالات آزاد داشته باشیم. بلکه منافع تجاری هم مطرح بود. اما حتی قبل از امضای قانون اساسی آمریکا و بعد از بیانیه استقلال، در مهمترین اقدام قانونگذاری خودش، کنگره شمالیها حکم کرد و کلیت مسأله بردهداری را از قبل شکل داد که نهایتاً در آمریکا دیگر بردهداری نباشد.
اجازه بدهید به ۱۰ اوت ۱۹۸۸ برویم. رئیسجمهور ریگان لایحه ۴۴۲ را بهعنوان قانون امضا کرد که اذعان داشت که اسارت ژاپنی ـ آمریکاییها در جریان جنگ دوم جهانی در آمریکا ناعادلانه بود و دستور به عذرخواهی داد و این که باید غرامت پرداخت شود. بر اساس این یافتهها و من از روی آن قانون میخوانم که توسط کمیسیون تخصیص و بازداشت شهروندان غیرنظامی در دوران جنگ مشخص شده بود، هدف قانون آزادیهای مدنی ۱۹۸۸، تصویب شده توسط کنگره و امضا شده توسط رئیسجمهور، در مورد افرادی که اجداد ژاپنی دارند، ازجمله شامل اذعان به نادعادلانه بودن بنیادین اخراج، جابهجایی و زندانی کردن افراد دارای اقامت دائم و مهاجران مقیم با اصلیت ژاپنی در جریان جنگ دوم جهانی است. این قانون همچنین مطرح کرد برای معتبر و صمیمانه کردن هرگونه بیانیه نگرانی توسط ایالات متحده در مورد نقض حقوق بشر که توسط سایر کشورها صورت میگیرد، قطعنامه ۴۴۲ باید تصویب میشد و به صورت قانون به امضا میرسید.
بیتوجهی به کمپ اشرف و جنایاتی که ممکن است در کادر عقبنشینی آمریکا از منطقه صورت گیرد و انتقال ساکنان به کمپ لیبرتی به معنی بیتوجهی حضور در چشمانداز اخلاقیات در سیاست خارجی است. آزادی اصلی است که در ابتدای تشکیل این ملت بزرگ شکل گرفت و در مجموعه ای از ایدههایی که به این تولد منجر شد، ربط دارد و همچنین به نوع دولتش و به نهادهای سیاسی آن. و در واقع نقض روح قوانینی است که در همین ساختمان به امضا رسیده اند و در اینجا به بحث گذاشته شده اند، منظورم مقوله بازداشت ژاپنیهاست.
من میتوانم مثالهای بیشتری را بزنم ولی توجه به دو نمونه که خیلی هم به عقب برنگردیم، ما میدانیم که آمریکا یک هدف اخلاقی دارد و این موضوع یک موضوع اخلاقی است و بیتوجهی به آن نقض این است که ما کی هستیم. اما اجازه بدهید در مورد مسئولیت آمریکا بهعنوان قدرت قاهر در جهان صحبت کنم. این نیز در ارزیابی کمپ اشرف و ظرف استراتژیک آن مهم است. همانطور که میدانید اخیراً ظرف هفتههای گذشته و شاید در پاییز گذشته مباحث زیادی در باره چرخش ایالات متحده و وزارت خارجه به سوی آسیا بوده است. بههمین دلیل من دوست دارم در باره کمپ اشرف در ظرف استراتژی دفاعیمان فکر کنم. لذا فقط دیپلوماتها در طبقه هفتم وزارت خارجه نیستند که نیاز است ما با آنها صحبت کنیم. بلکه باید با افرادی در وزارت دفاع هم که به هر دلیلی چنین چیزی را میخواهند یا ممکن است مجبور شوند که این کار را بکنند نیز صحبت کنیم، دارد علامت میدهند به خاورمیانه که ما داریم آنجا را ترک میکنیم. ما ممکن است تصمیم بگیریم مجاهدین را از لیست تروریستی خارج کنیم بدون این که سربازانی را در آنجا داشته باشیم و یک استراتژی نظامی قاطع در منطقه در حالی که به سایر نقاط جهان نگاه می کنیم، داشته باشیم، چیز خوبی از آنچه ما از نظر دیپلوماتیک انجام دهیم حاصل نخواهد گردید. می بایست یک ادغام استراتژی دیپلوماتیک و دفاعی در خاورمیانه، در عراق، در ایران، صورت گیرد بخصوص برای آنکه تهران ما را جدی بگیرد.
توصیه میکنم که شهروندان آمریکا به موضوع کمپ اشرف در ظرف تاریخ آمریکا نگاه کنند. ما یک ارثیه بزرگ در مورد تغییر دادن مواضع و عملکردمان در حالی که در طرف غلط خط آزمایش باشد داریم.
و من واقعاً به این معتقدم و بیشتر احساس کردم که باید امروز به این گروه بپیوندم زیرا ۲۰۱۲ سال انتخابات ریاست جمهوری آمریکاست و همانطور که میدانید در انتخابات ریاستجمهوری، بهخصوص امسال که رقابت در یک طرف (جمهوریخواهان) بسیار داغ است و وقتی که وارد انتخابات سراسری بشویم حتی داغتر هم خواهد شد، سایر موضوعاتی که در جهان مهم هستند توسط رسانههای آمریکایی مورد توجه قرار نمیگیرند. لذا بیش از هر زمان دیگری مهم است که بتوانیم تا حدی که میتوانیم بیشترین صداها را در مورد این موضوع بلند کنیم که تنها مسألهیی که در مورد ایران مهم است فقط برنامه اتمی، آنطور که میخواهند ما فکر کنیم، نیست. این مرا وادار کرد که به این پنل بپیوندم و در مورد موضوع جدی کمپ اشرف و حقوق بشر صحبت کنم. من مطمئن نبودم که چه چیزی را میتوانم در باره کمپ اشرف اضافه کنم ولی چیزی را که میتوانم اضافه کنم این است که میتوانم به تاریخ آمریکا بپردازم و زمینه عامتری را در مورد مسئولیت اخلاقی مان به عنوان یک ملت مطرح کنم و کمی هم حول استراتژی کلی این دولت صحبت کنم.
آمریکا یک کشور استثنایی است بهخاطر دو وجه تضاد که در تمامی دوران تاریخ این کشور وجود داشتهاند. یک تنش بین راه و رسم و اصول آمریکا. مثلاً یک تنش روشنی بین آزاد اندیشی و حقوق فردی وجود دارد. یک تنش هم بین راه و رسم آمریکایی و مسئولیتهای نهادی بزرگترین دموکراسی چندملیتی که بهخوبی کار میکند، و این که یک قدرت بزرگ با مسئولیتهای فوقالعاده زیادی میباشد. یا به عبارت دیگر، تنها قدرت سیستم بینالمللی است. برخی اوقات ما به آرمانهایمان متمایل میشویم و برخی اوقات به سمت مسئولیتهای نهادینه شدهمان. فکر میکنم وجوه تضادی که الان گفتم جایی است که در این برهه آمریکا در مورد اینکه در مورد موضوع کمپ اشرف و مجاهدین خلق چکار کند، قرار دارد. تجربه منحصر به فرد بودن آمریکا به این معنی است که مسئولیتهای متواضع کننده ای برای این کشور وجود دارند. این به آن معنی نیست که ایالت متحده همواره درست عمل کرده است، ولی به این معنی است که آمریکا شهروندانی آمریکایی دارد، تبعیدیانی و مخالفانی در سراسر جهان هستند که می توانند حرفهای خودمان را برایمان تکرار کنند، همان کلماتی را که خودمان استفاده کردیم. همان سندی را که ارائه کردیم، بیانیه استقلال آمریکا، و از ما تقاضای کمک کنند. زیرا اگر این کشور چیزی باشد و اگر قرار باشد ادامهدار باشد، بهخاطر مجموعهیی از آرمانهاست و نه منافع سیاسی ریشهدار و سیاستمدارانی که مستقر هستند و برما حکومت میکنند.
لذا اجازه بدهید من در باره دو آرمان اولیه صحبت کنم که خودشان را در قانون آمریکا بیان میکنند و به نظر من به نحو عجیبی به این که ما امروز خودمان را در مورد این موضوع مشخص مییابیم ربط دارند. من ابتدا میخواهم در باره دستور شمال غرب در تاریخ ۱۳ ژوییه ۱۷۸۷ صحبت کنم. ممکن است شما فکر کنید که چرا این دستور ذیربط است. چند لحظه تأمل کنید. این دستور مهمترین اقدام قانونگذاری در دوران کنگره اولیه آمریکا در زمانی که در مواد قانون اساسی اولیه آمریکا در حال اجرا بود. این دستور، شرایط را برای حرکت مردم به سمت غرب آمریکا مشخص کرد. این دستور مقرر ساخت که سرزمینهای جدید آزاد باشند و نه ایالتهایی که در آن بردهداری مرسوم باشد. سازش سال ۱۸۲۰ در میسوری را از قبل شکل داد و از قبل نقطه تنش را که منجر به جنگ داخلی شد، پیشبینی کرد. یعنی موضوع بردهداری یا عدم بردهداری در ایالات متحده. همه این کارها توسط یک ملت جدید صورت گرفت که از قبل درگیر بین آرمانها، عقاید و اصول از یک طرف و مسئولیتهای نهادینه شده قدرت از طرف دیگر بود. بحث این نبود که همه موضوعات مربوط به دستور شمال غرب این بود که ما ایالات آزاد داشته باشیم. بلکه منافع تجاری هم مطرح بود. اما حتی قبل از امضای قانون اساسی آمریکا و بعد از بیانیه استقلال، در مهمترین اقدام قانونگذاری خودش، کنگره شمالیها حکم کرد و کلیت مسأله بردهداری را از قبل شکل داد که نهایتاً در آمریکا دیگر بردهداری نباشد.
اجازه بدهید به ۱۰ اوت ۱۹۸۸ برویم. رئیسجمهور ریگان لایحه ۴۴۲ را بهعنوان قانون امضا کرد که اذعان داشت که اسارت ژاپنی ـ آمریکاییها در جریان جنگ دوم جهانی در آمریکا ناعادلانه بود و دستور به عذرخواهی داد و این که باید غرامت پرداخت شود. بر اساس این یافتهها و من از روی آن قانون میخوانم که توسط کمیسیون تخصیص و بازداشت شهروندان غیرنظامی در دوران جنگ مشخص شده بود، هدف قانون آزادیهای مدنی ۱۹۸۸، تصویب شده توسط کنگره و امضا شده توسط رئیسجمهور، در مورد افرادی که اجداد ژاپنی دارند، ازجمله شامل اذعان به نادعادلانه بودن بنیادین اخراج، جابهجایی و زندانی کردن افراد دارای اقامت دائم و مهاجران مقیم با اصلیت ژاپنی در جریان جنگ دوم جهانی است. این قانون همچنین مطرح کرد برای معتبر و صمیمانه کردن هرگونه بیانیه نگرانی توسط ایالات متحده در مورد نقض حقوق بشر که توسط سایر کشورها صورت میگیرد، قطعنامه ۴۴۲ باید تصویب میشد و به صورت قانون به امضا میرسید.
بیتوجهی به کمپ اشرف و جنایاتی که ممکن است در کادر عقبنشینی آمریکا از منطقه صورت گیرد و انتقال ساکنان به کمپ لیبرتی به معنی بیتوجهی حضور در چشمانداز اخلاقیات در سیاست خارجی است. آزادی اصلی است که در ابتدای تشکیل این ملت بزرگ شکل گرفت و در مجموعه ای از ایدههایی که به این تولد منجر شد، ربط دارد و همچنین به نوع دولتش و به نهادهای سیاسی آن. و در واقع نقض روح قوانینی است که در همین ساختمان به امضا رسیده اند و در اینجا به بحث گذاشته شده اند، منظورم مقوله بازداشت ژاپنیهاست.
من میتوانم مثالهای بیشتری را بزنم ولی توجه به دو نمونه که خیلی هم به عقب برنگردیم، ما میدانیم که آمریکا یک هدف اخلاقی دارد و این موضوع یک موضوع اخلاقی است و بیتوجهی به آن نقض این است که ما کی هستیم. اما اجازه بدهید در مورد مسئولیت آمریکا بهعنوان قدرت قاهر در جهان صحبت کنم. این نیز در ارزیابی کمپ اشرف و ظرف استراتژیک آن مهم است. همانطور که میدانید اخیراً ظرف هفتههای گذشته و شاید در پاییز گذشته مباحث زیادی در باره چرخش ایالات متحده و وزارت خارجه به سوی آسیا بوده است. بههمین دلیل من دوست دارم در باره کمپ اشرف در ظرف استراتژی دفاعیمان فکر کنم. لذا فقط دیپلوماتها در طبقه هفتم وزارت خارجه نیستند که نیاز است ما با آنها صحبت کنیم. بلکه باید با افرادی در وزارت دفاع هم که به هر دلیلی چنین چیزی را میخواهند یا ممکن است مجبور شوند که این کار را بکنند نیز صحبت کنیم، دارد علامت میدهند به خاورمیانه که ما داریم آنجا را ترک میکنیم. ما ممکن است تصمیم بگیریم مجاهدین را از لیست تروریستی خارج کنیم بدون این که سربازانی را در آنجا داشته باشیم و یک استراتژی نظامی قاطع در منطقه در حالی که به سایر نقاط جهان نگاه می کنیم، داشته باشیم، چیز خوبی از آنچه ما از نظر دیپلوماتیک انجام دهیم حاصل نخواهد گردید. می بایست یک ادغام استراتژی دیپلوماتیک و دفاعی در خاورمیانه، در عراق، در ایران، صورت گیرد بخصوص برای آنکه تهران ما را جدی بگیرد.
توصیه میکنم که شهروندان آمریکا به موضوع کمپ اشرف در ظرف تاریخ آمریکا نگاه کنند. ما یک ارثیه بزرگ در مورد تغییر دادن مواضع و عملکردمان در حالی که در طرف غلط خط آزمایش باشد داریم.
فرماندار جیمز هاجز: از
همه شما متشکرم. چه پنل عالیای شما امروز از افراد عالی از طبقات مختلف آمریکا
دارید، با تجربیات تحسین برانگیز کاری و زندگی که همگی یک احساس مشترک در مورد این
موضوع بسیار مهم دارند. من تلاش میکنم زیاد حرف نزم ولی چند نکته دارم که در این
مورد بگویم.
من از دو چشمانداز وارد این داستان میشوم: اولاً بعنوان فرماندار یک ایالت که در سال ۲۰۰۰، کمی بعدش در سال ۲۰۰۱ به عراق نیرو فرستاد و من با گاردهای ملی که به آن سفرها میرفتند همراه میشدم و با خانوادههایشان و آنها را میفرستادیم و فکر کردم آنها یک مأموریت واقعی برای ایالات متحده انجام میدهند. بنابراین میخواهیم اطمینان یابم که آنهایی که در عراق وقت گذاشتند و آنهایی که جانشان و خانوادهشان را دادند ارزش آن به هدر نرود.
ثانیا، این یک تجربه شخصی است. من در اواخر سالهای۱۹۷۰ بزرگ شدم و به کالج رفتم و تعدادی دانشجوی ایرانی در دانشگاه کارولینای جنوبی با خودم داشتم و بسیاری را بهیاد می آوردم که وقتی انقلاب رخ داد چقدر درباره انقلاب هیجان زده بودند، ولی مدت زیادی نگذشته بود که چند نفر از آنها بخصوص یکی با چشم گریان میگفت «من کشورم را بازپس میخواهم» و مرا به فکر وا میدارد که امروز در حالی که به حضار نگاه میکنم آیا شما هم همینطور هستید؟ آیا می خواهید کشورتان را بازپس بگیرید؟ فکر میکنم میخواهید این کار را بکنید. شما کشورتان را می خوهید بازپس بگیرید و این موضعی بسیار منطقی است که داشته باشید که کشورتان را بخواهید و برای کشور ما هم خیلی مهم است که یک دموکراسی زنده و با ثبات در ایران داشته باشیم. یک ایران غیر اتمی داشته باشیم و یک اقتصاد قوی در ایران داشته باشیم که شامل تبعیدیان ایرانی در سراسر جهان بشود که میخواهند در پیشرفت آن کشور زیبا شرکت کنند و آن را بعنوان یک کشور واقعاً دموکراتیک پیش ببرند. به این دلیل است که موضوعی که امروز درمورد آن صحبت میکنیم یعنی کمپ اشرف اینقدر مهم است. چون آن افراد در کمپ اشرف یک مبارزه خوب را پیش میبرند، نبرد برای احیای حاکمیت دموکراتیک در ایران و ما نمیتوانیم آنها در این روند رها کنیم.
ما باید با آنها کار کنیم که اطمینان یابیم اول اینکه آنها در این کمپ امن خواهند بود. من آن جنایات وحشتناک را دیدم با دیدن فیلم و آنچه آنجا اتفاق افتاد، باید اطمینان یابیم که ساکنین آنجا همیشه در امان باشند. ما باید اطمینان یابیم که دولت آمریکا فعالانه درگیر این است که امنیت و حفاظت برای ساکنین تأمین شود.
ما باید این نهادهای قوی دموکراتیک را بهرسمیت بشناسیم. چه کسی میدانست که در کمپ اشرف شما یک پارلمان دارید؟ نه تنها مردان بلکه زنان هم در آن هستند و در واقع رهبری آنها زنان هستند. چه کسی در ایالات متحده این را میداند؟ خوب است که ببینیم آنجا چه میگذرد و ما بعنوان آمریکایی باید اطمینان یابیم که آن نهادهای دموکراتیک آنجا حفظ میشوند، کار خوبی که افراد میکنند حفظ میشود و مهمتر از همه در حالی که سعی میکنیم به راه حلی برسیم درمورد اینکه افراد به نقاط دیگر جهان منتقل شوند، باید امنیت و حفاظت آنهایی که در آنجا زندگی میکنند توسط ایالات متحده آمریکا تضمین شود، این چیزی است که باید انجام بدهیم.
اگر این کار را بکنیم من شدیداً معتقدم که کماکان ایرانیان را در داخل و خارج خواهید دید، آنهایی که در آمریکا هستند و در تمام جهان هستند و همانطور که دوستانم گفتند در جاهایی نظیر پاریس و استرالیا و سایر جاها در سراسر جهان که ایرانیان تبعیدی هستند و صدای طبلها هر روز برای گسترش نهادهای دموکراتیک بلندتر میشوند و جنبش قوی و قویتر میشود برای حصول اطمینان از اینکه ایران به حاکمیت دموکراتیک می رسد.
ساکنان اشرف بخش مهمی از این روند هستند که می خواهند مطمئن شوند این امر اتفاق خواهد افتاد . و ما نیز باید اطمینان پیدا کنیم که آنها رها نمیشوند و آنها دست به دست هموطنانشان چه در اینجا در ایالات متحده و چه در جهان می دهند، تا شکوه کشورشان ایران را احیا کنند.بسیار متشکرم که اجازه دادید من بخشی از تلاشهای این کارزار باشم.
من از دو چشمانداز وارد این داستان میشوم: اولاً بعنوان فرماندار یک ایالت که در سال ۲۰۰۰، کمی بعدش در سال ۲۰۰۱ به عراق نیرو فرستاد و من با گاردهای ملی که به آن سفرها میرفتند همراه میشدم و با خانوادههایشان و آنها را میفرستادیم و فکر کردم آنها یک مأموریت واقعی برای ایالات متحده انجام میدهند. بنابراین میخواهیم اطمینان یابم که آنهایی که در عراق وقت گذاشتند و آنهایی که جانشان و خانوادهشان را دادند ارزش آن به هدر نرود.
ثانیا، این یک تجربه شخصی است. من در اواخر سالهای۱۹۷۰ بزرگ شدم و به کالج رفتم و تعدادی دانشجوی ایرانی در دانشگاه کارولینای جنوبی با خودم داشتم و بسیاری را بهیاد می آوردم که وقتی انقلاب رخ داد چقدر درباره انقلاب هیجان زده بودند، ولی مدت زیادی نگذشته بود که چند نفر از آنها بخصوص یکی با چشم گریان میگفت «من کشورم را بازپس میخواهم» و مرا به فکر وا میدارد که امروز در حالی که به حضار نگاه میکنم آیا شما هم همینطور هستید؟ آیا می خواهید کشورتان را بازپس بگیرید؟ فکر میکنم میخواهید این کار را بکنید. شما کشورتان را می خوهید بازپس بگیرید و این موضعی بسیار منطقی است که داشته باشید که کشورتان را بخواهید و برای کشور ما هم خیلی مهم است که یک دموکراسی زنده و با ثبات در ایران داشته باشیم. یک ایران غیر اتمی داشته باشیم و یک اقتصاد قوی در ایران داشته باشیم که شامل تبعیدیان ایرانی در سراسر جهان بشود که میخواهند در پیشرفت آن کشور زیبا شرکت کنند و آن را بعنوان یک کشور واقعاً دموکراتیک پیش ببرند. به این دلیل است که موضوعی که امروز درمورد آن صحبت میکنیم یعنی کمپ اشرف اینقدر مهم است. چون آن افراد در کمپ اشرف یک مبارزه خوب را پیش میبرند، نبرد برای احیای حاکمیت دموکراتیک در ایران و ما نمیتوانیم آنها در این روند رها کنیم.
ما باید با آنها کار کنیم که اطمینان یابیم اول اینکه آنها در این کمپ امن خواهند بود. من آن جنایات وحشتناک را دیدم با دیدن فیلم و آنچه آنجا اتفاق افتاد، باید اطمینان یابیم که ساکنین آنجا همیشه در امان باشند. ما باید اطمینان یابیم که دولت آمریکا فعالانه درگیر این است که امنیت و حفاظت برای ساکنین تأمین شود.
ما باید این نهادهای قوی دموکراتیک را بهرسمیت بشناسیم. چه کسی میدانست که در کمپ اشرف شما یک پارلمان دارید؟ نه تنها مردان بلکه زنان هم در آن هستند و در واقع رهبری آنها زنان هستند. چه کسی در ایالات متحده این را میداند؟ خوب است که ببینیم آنجا چه میگذرد و ما بعنوان آمریکایی باید اطمینان یابیم که آن نهادهای دموکراتیک آنجا حفظ میشوند، کار خوبی که افراد میکنند حفظ میشود و مهمتر از همه در حالی که سعی میکنیم به راه حلی برسیم درمورد اینکه افراد به نقاط دیگر جهان منتقل شوند، باید امنیت و حفاظت آنهایی که در آنجا زندگی میکنند توسط ایالات متحده آمریکا تضمین شود، این چیزی است که باید انجام بدهیم.
اگر این کار را بکنیم من شدیداً معتقدم که کماکان ایرانیان را در داخل و خارج خواهید دید، آنهایی که در آمریکا هستند و در تمام جهان هستند و همانطور که دوستانم گفتند در جاهایی نظیر پاریس و استرالیا و سایر جاها در سراسر جهان که ایرانیان تبعیدی هستند و صدای طبلها هر روز برای گسترش نهادهای دموکراتیک بلندتر میشوند و جنبش قوی و قویتر میشود برای حصول اطمینان از اینکه ایران به حاکمیت دموکراتیک می رسد.
ساکنان اشرف بخش مهمی از این روند هستند که می خواهند مطمئن شوند این امر اتفاق خواهد افتاد . و ما نیز باید اطمینان پیدا کنیم که آنها رها نمیشوند و آنها دست به دست هموطنانشان چه در اینجا در ایالات متحده و چه در جهان می دهند، تا شکوه کشورشان ایران را احیا کنند.بسیار متشکرم که اجازه دادید من بخشی از تلاشهای این کارزار باشم.
Subscribe to:
Comments (Atom)












